جدول جو
جدول جو

معنی لهارم - جستجوی لغت در جدول جو

لهارم
(لَ)
دهی از دهستان بیشه سر بخش مرکزی شهرستان شاهی، واقع در 7هزارگزی شمال خاوری شاهی و سه هزارگزی جنوب راه شوسۀ شاهی به ساری. دشت، معتدل، مرطوب و مالاریائی. دارای 190 تن سکنه. آب آن از رود خانه محلی و چشمه. محصول آن برنج، غلات، مختصر کنف، ابریشم و نیشکر. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان بافتن چادرشب و کرباس و راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لهاشم
تصویر لهاشم
زبون، پست، زشت و بد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چهارم
تصویر چهارم
ویژگی آنکه یا آنچه در مرتبۀ چهار واقع شده، چهارمی، چهارمین
فرهنگ فارسی عمید
(چَ / چِ رُ)
عدد ترتیبی، که در مرتبۀ چهار قرار گیرد: ارباع، چهارم به آب آمدن اشتر. (از تاج المصادربیهقی). رابع. رابعه. (منتهی الارب) :
چهارم علی بود جفت بتول
که او را بخوبی ستاید رسول.
فردوسی.
چهارم شمار سپهر بلند
همی برگرفتی چه و چون و چند.
فردوسی.
یکی چون دیدۀ یعقوب و دیگر چون رخ یوسف
سدیگر چون دل فرعون، چهارم چون کف موسی.
منوچهری.
، انگشت چهارمین چون از سوی ابهام شمارند، از درجۀ چهارم (اصطلاح طب). رجوع به درجه شود. (یادداشت مؤلف).
- تب چهارم، تب ربع. حمی الربع: اشترغاز بدو (به انجدان) نزدیک است و تب چهارم را سود دارد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
- چهارم اسطرلاب، کنایه از قرآن است. رجوع به چارم اسطرلاب شود.
- چهارم بلاد، اقلیم چهارم که آن خراسان است و منسوب به آفتاب میباشد. (شرفنامۀ منیری)
لغت نامه دهخدا
(لَ سِ)
جمع واژۀ لهسم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ شُ)
هر چیز بد و زشت و نازیبا و دون را گویند. (جهانگیری). هر چیز زبون و زشت و نازیبا و دون و بد را گویند. (برهان) :
شعر ژاژیدن لهاشم توست
علک خائیدن لهاشم خر.
سوزنی.
تو نیستی از جمع کریمان نفایه
من نیز نه از قوم حکیمان لهاشم
تو صدر کریمانی و من صدر حکیمان
از حکمت من بر کرم توست تحکم.
سوزنی (درقافیۀ تبسم و انجم و قلزم و قم).
بر ناتوان کرم کن و این قصه را بخوان
هرچند خط مزور و کاغذ لهاشم است.
خاقانی.
جهانی ز جود تو هستند خرم
قرین تکلف غریق تنعم
گر از خرده بینان بخرد نباشم
نباشم هم از ابلهان لهاشم.
نزاری
لغت نامه دهخدا
(تَ زَبْ بی)
خود را پیر و خرف نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج). خود را پیرو خرف وانمودن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(لَ زِ)
جمع واژۀ لهزمه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چهارم
تصویر چهارم
عدد ترتیبی چهار آنچه که در مرتبه چهار واقع شده باشد چهارمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهاشم
تصویر لهاشم
هر چیز زبون و زشت و نازیبا و دون را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهاسم
تصویر لهاسم
جمع لهسم، آبراهه های تنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهاذم
تصویر لهاذم
جمع لهذم، نیزه های برنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهاشم
تصویر لهاشم
((لَ شُ))
هر چیز بد و زشت، زبون، پست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چهارم
تصویر چهارم
الرّابع
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از چهارم
تصویر چهارم
Fourth
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از چهارم
تصویر چهارم
quatrième
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از چهارم
تصویر چهارم
cuarto
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از چهارم
تصویر چهارم
nne
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از چهارم
تصویر چهارم
vierte
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از چهارم
تصویر چهارم
четвертий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از چهارم
تصویر چهارم
czwarty
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از چهارم
تصویر چهارم
第四
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از چهارم
تصویر چهارم
quarto
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از چهارم
تصویر چهارم
چوتھا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از چهارم
تصویر چهارم
চতুর্থ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از چهارم
تصویر چهارم
dördüncü
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از چهارم
تصویر چهارم
quarto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از چهارم
تصویر چهارم
네 번째
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از چهارم
تصویر چهارم
第四の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از چهارم
تصویر چهارم
רביעי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از چهارم
تصویر چهارم
четвертый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از چهارم
تصویر چهارم
keempat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از چهارم
تصویر چهارم
ที่สี่
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از چهارم
تصویر چهارم
vierde
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از چهارم
تصویر چهارم
चौथा
دیکشنری فارسی به هندی