دهی از دهستان ژاوه رودبخش رزاب شهرستان سنندج، واقع در 12هزارگزی خاور رزاب، کنار رود خانه کماسی. کوهستانی و سردسیر. دارای 120 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات، توتون و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و زغال فروشی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی از دهستان ژاوه رودبخش رزاب شهرستان سنندج، واقع در 12هزارگزی خاور رزاب، کنار رود خانه کماسی. کوهستانی و سردسیر. دارای 120 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات، توتون و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و زغال فروشی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
شنگویر. شنگبیر. شنگویل. شنگبیل. (رشیدی). شنگ بیز. شرابی است که از درخت خرما بهم رسد. (از برهان). شراب خرما. (ناظم الاطباء). شنگویر. شنگبیل. بمعنی زنجبیل است. (حاشیۀ برهان چ معین). بزبان پهلوی بزر زنجبیل. (فهرست مخزن الادویه). زنجبیل. (دهار). شرابی باشد که از درخت خرما حاصل کنند و آن را به هندی سیدی گویند و به زبان پهلوی زنجبیل. (فرهنگ جهانگیری)
شنگویر. شنگبیر. شنگویل. شنگبیل. (رشیدی). شنگ بیز. شرابی است که از درخت خرما بهم رسد. (از برهان). شراب خرما. (ناظم الاطباء). شنگویر. شنگبیل. بمعنی زنجبیل است. (حاشیۀ برهان چ معین). بزبان پهلوی بزر زنجبیل. (فهرست مخزن الادویه). زنجبیل. (دهار). شرابی باشد که از درخت خرما حاصل کنند و آن را به هندی سیدی گویند و به زبان پهلوی زنجبیل. (فرهنگ جهانگیری)
شنگویز. (از جهانگیری). شنگویل. شنگبیل. (رشیدی). ژنگویز. ژنگویل. ژنگبیل. (آنندراج). زنجبیل. شرابی باشد که از درخت خرما حاصل شود و به زبان پهلوی زنجبیل را گویند. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). جهانگیری و برهان گفته اند که به لغت پهلوی زنجبیل است و چنین نیست، زنجبیل معرب است چنانکه رشیدی گفته و در شرح قاموس زنجبیل بمعنی شراب و چشمه ای است در بهشت و اهل معنی شراب زنجبیل را مستی و جذبۀ الهی دانند. (از انجمن آرا). و رجوع به شنگویز شود
شنگویز. (از جهانگیری). شنگویل. شنگبیل. (رشیدی). ژنگویز. ژنگویل. ژنگبیل. (آنندراج). زنجبیل. شرابی باشد که از درخت خرما حاصل شود و به زبان پهلوی زنجبیل را گویند. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). جهانگیری و برهان گفته اند که به لغت پهلوی زنجبیل است و چنین نیست، زنجبیل معرب است چنانکه رشیدی گفته و در شرح قاموس زنجبیل بمعنی شراب و چشمه ای است در بهشت و اهل معنی شراب زنجبیل را مستی و جذبۀ الهی دانند. (از انجمن آرا). و رجوع به شنگویز شود
کنایه از جوانمرد و بسیار بخش. (آنندراج). سخی و جوانمرد، مسرف. مبذر. (ناظم الاطباء) ، ریزندۀ گنج: بفرمود تا خازن زودخیز کند پیل بالا بر او گنج ریز. نظامی. همه ره گنج ریز و گوهرانداز بیاوردند شیرین را به صد ناز. نظامی. - خاطر گنج ریز، گهربار. گهرزاد. مجازاً وقاد: به آواز پوشیدگان گفت خیز گزارش کن از خاطر گنج ریز. نظامی
کنایه از جوانمرد و بسیار بخش. (آنندراج). سخی و جوانمرد، مسرف. مبذر. (ناظم الاطباء) ، ریزندۀ گنج: بفرمود تا خازن زودخیز کند پیل بالا بر او گنج ریز. نظامی. همه ره گنج ریز و گوهرانداز بیاوردند شیرین را به صد ناز. نظامی. - خاطر گنج ریز، گهربار. گهرزاد. مجازاً وقاد: به آواز پوشیدگان گفت خیز گزارش کن از خاطر گنج ریز. نظامی
نام شهری کنار راه رامسر به لاهیجان میان کیاکلا و دیوشل، واقع در 539900گزی تهران، دارای پستخانه و تلگرافخانه. شهر کوچک لنگرود در 14هزارگزی لاهیجان و 13هزارگزی رودسر واقع شده است و مختصات جغرافیائی آن به شرح زیر است: طول 50 درجه و 10 دقیقه و 30 ثانیه و عرض 37 درجه و 11 دقیقه. جادۀ شوسۀ رشت به شهسوار از وسط شهر عبور کند و مغازه و بناهای معتبر در طرفین آن احداث شده است و نمایندۀ کلیۀ ادارات دولتی به استثنای پادگان نظامی در این شهر وجود دارد. آب آشامیدنی سکنه از چاه و آنهائی که بضاعت دارند از چشمۀ لیله کوه که در سه هزارگزی جنوب شهر واقع است تأمین می گردد و مدتی است که اقداماتی برای لوله کشی آب لیله کوه شده و ممکن است به زودی عملی گردد. جمعیت لنگرود حدود 16هزار است و در حدود 1200 باب خانه مسکونی و 500 باب مغازه و دکان و 7 مسجد دارد. روزهای شنبه و چهارشنبه بازار عمومی لنگرود است. در این شهر، یک دبیرستان و چهار دبستان پسرانه و دو دخترانه هست و کار خانه برق شهر در شرف تأسیس است. تعداد تلفن های شهری در حدود پنجاه است و کار خانه برنج پاک کنی و پیله خفه کنی دولتی دارد. از آثار قدیمی لنگرود یک بقعه به نام سیدحسین کیا و مسجدجامع است. پل آجری بین دو محلۀ این شهر روی رودخانه نیز از ابنیۀ قدیمی است. قرای موبندان، بازارده، پلت کله، گلباغ چالکیاسر نزدیک و متصل به شهر میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2) نام رودخانه ای در جوار شهر لنگرود که به بحر خزر ریزد و محل صید ماهی است
نام شهری کنار راه رامسر به لاهیجان میان کیاکلا و دیوشل، واقع در 539900گزی تهران، دارای پستخانه و تلگرافخانه. شهر کوچک لنگرود در 14هزارگزی لاهیجان و 13هزارگزی رودسر واقع شده است و مختصات جغرافیائی آن به شرح زیر است: طول 50 درجه و 10 دقیقه و 30 ثانیه و عرض 37 درجه و 11 دقیقه. جادۀ شوسۀ رشت به شهسوار از وسط شهر عبور کند و مغازه و بناهای معتبر در طرفین آن احداث شده است و نمایندۀ کلیۀ ادارات دولتی به استثنای پادگان نظامی در این شهر وجود دارد. آب آشامیدنی سکنه از چاه و آنهائی که بضاعت دارند از چشمۀ لیله کوه که در سه هزارگزی جنوب شهر واقع است تأمین می گردد و مدتی است که اقداماتی برای لوله کشی آب لیله کوه شده و ممکن است به زودی عملی گردد. جمعیت لنگرود حدود 16هزار است و در حدود 1200 باب خانه مسکونی و 500 باب مغازه و دکان و 7 مسجد دارد. روزهای شنبه و چهارشنبه بازار عمومی لنگرود است. در این شهر، یک دبیرستان و چهار دبستان پسرانه و دو دخترانه هست و کار خانه برق شهر در شرف تأسیس است. تعداد تلفن های شهری در حدود پنجاه است و کار خانه برنج پاک کنی و پیله خفه کنی دولتی دارد. از آثار قدیمی لنگرود یک بقعه به نام سیدحسین کیا و مسجدجامع است. پل آجری بین دو محلۀ این شهر روی رودخانه نیز از ابنیۀ قدیمی است. قرای موبندان، بازارده، پلت کله، گلباغ چالکیاسر نزدیک و متصل به شهر میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2) نام رودخانه ای در جوار شهر لنگرود که به بحر خزر ریزد و محل صید ماهی است
ده کوچکی است از بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت که در 1000گزی جنوب ساردوئیه و 1000گزی راه فرعی راین به ساردوئیه واقع شده و سکنه اش 52 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت که در 1000گزی جنوب ساردوئیه و 1000گزی راه فرعی راین به ساردوئیه واقع شده و سکنه اش 52 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
بشقاب مانند بسیار بزرگ که در آن پلاو کنندو آن نسبت به لنگر صوفیان و فتیان است که این ظرف در آنجا به کار برده میشد. نوعی از طشت بزرگ. (غیاث). بشقابی سخت بزرگ. لگن مانندی بزرگ برای غذاخوری. صحن. بشقاب گونه ای بسیار بزرگ با لبۀ پهن که در لنگرهادر آن طعام کشیدندی خوردن صوفیان را. ظرف بزرگ برای کشیدن پلو، شاید معمول لنگرهای درویشان بوده است. قسمی دوری بزرگ. دوری بسیار بزرگ لب تخت. ظرف غذا که از قاب بزرگتر باشد. دوری های بسیار بزرگ با لبه های پهن: دوهزار چینی دیگر از لنگری و کاسه های کلان و خمره های چینی کلان و خرد. (تاریخ بیهقی ص 425). منشین به بحر سفرۀ شاهان که اندر او گرداب شاه کاسه و طوفان لنگری. محسن تأثیر (از آنندراج). - امثال: وقتی که نیست کو اشتها وقتی که هست دو لنگری
بشقاب مانند بسیار بزرگ که در آن پلاو کنندو آن نسبت به لنگر صوفیان و فتیان است که این ظرف در آنجا به کار برده میشد. نوعی از طشت بزرگ. (غیاث). بشقابی سخت بزرگ. لگن مانندی بزرگ برای غذاخوری. صحن. بشقاب گونه ای بسیار بزرگ با لبۀ پهن که در لنگرهادر آن طعام کشیدندی خوردن صوفیان را. ظرف بزرگ برای کشیدن پلو، شاید معمول لنگرهای درویشان بوده است. قسمی دوری بزرگ. دوری بسیار بزرگ لب تخت. ظرف غذا که از قاب بزرگتر باشد. دوری های بسیار بزرگ با لبه های پهن: دوهزار چینی دیگر از لنگری و کاسه های کلان و خمره های چینی کلان و خرد. (تاریخ بیهقی ص 425). منشین به بحر سفرۀ شاهان که اندر او گرداب شاه کاسه و طوفان لنگری. محسن تأثیر (از آنندراج). - امثال: وقتی که نیست کو اشتها وقتی که هست دو لنگری
صاحب غیاث اللغات از قول سروری و مؤید و دیگران (و به تبعیت از او آنندراج) آرد: این لفظ بزیادت یای تحتانی غلط است و صحیح آن رنگرز است و اگر به معنی نقاش و مصور و معمار گویند صحیح باشد - انتهی. اما این مطلب یعنی غلط بودن رنگریز صحیح نیست و رنگریز در نظم و نثر قدما در معنی رنگرز استعمال شده است: صباغ، رنگریز. (مهذب الاسماء) (دهار). ممصل، پالونه یا پاتیلۀ رنگریز که در آن رنگ کند. (منتهی الارب). این دهر رنگریز مرا صوف و اطلس است این چرخ نقره خنگ مرا اسب و استر است. سیدحسن غزنوی. تیغ تو رنگریز وضمیر تو نقش بند خلق تو گل فروش و زبانت شکرگر است. سیدحسن غزنوی. نقش بند چمنش باد ز چین لطف است رنگریز شمرش ماه ز چرخ کرم است. اثیرالدین اخسیکتی
صاحب غیاث اللغات از قول سروری و مؤید و دیگران (و به تبعیت از او آنندراج) آرد: این لفظ بزیادت یای تحتانی غلط است و صحیح آن رنگرز است و اگر به معنی نقاش و مصور و معمار گویند صحیح باشد - انتهی. اما این مطلب یعنی غلط بودن رنگریز صحیح نیست و رنگریز در نظم و نثر قدما در معنی رنگرز استعمال شده است: صباغ، رنگریز. (مهذب الاسماء) (دهار). ممصل، پالونه یا پاتیلۀ رنگریز که در آن رنگ کند. (منتهی الارب). این دهر رنگریز مرا صوف و اطلس است این چرخ نقره خنگ مرا اسب و استر است. سیدحسن غزنوی. تیغ تو رنگریز وضمیر تو نقش بند خلق تو گل فروش و زبانت شکرگر است. سیدحسن غزنوی. نقش بند چمنش باد ز چین لطف است رنگریز شمرش ماه ز چرخ کرم است. اثیرالدین اخسیکتی
رستنیی باشد و گل آن مانند گل خسک زرد می شود و اطراف آن خار دارد و آن را بعربی قرطم بری خوانند و به یونانی طریغان گویند. (از برهان قاطع) (هفت قلزم) (از انجمن آرا) (آنندراج) (از ناظم الاطباء).
رستنیی باشد و گل آن مانند گل خسک زرد می شود و اطراف آن خار دارد و آن را بعربی قرطم بری خوانند و به یونانی طریغان گویند. (از برهان قاطع) (هفت قلزم) (از انجمن آرا) (آنندراج) (از ناظم الاطباء).