جدول جو
جدول جو

معنی لنگا - جستجوی لغت در جدول جو

لنگا
چرم نرم، کفش. کجی و انحنا در پارچه
تصویری از لنگا
تصویر لنگا
فرهنگ لغت هوشیار
لنگا
((لَ))
چرم نرم، کفش
تصویری از لنگا
تصویر لنگا
فرهنگ فارسی معین
لنگا
((لِ))
کجی و انحنا در پارچه
تصویری از لنگا
تصویر لنگا
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لنگان
تصویر لنگان
لنگنده، در حال لنگیدن
فرهنگ فارسی عمید
لنگنده، درحال لنگیدن: و بسیار خلق پیش او (عیسی) گرد شدند چیزی لنگان و چیزی پیسان وبعضی لال
فرهنگ لغت هوشیار
سخن درشت سخن زشت و درشت سخن درشت و ناخوش: من با تو سخن بلابه گفتم از چه دهیم جواب لنکاک ک (طیان لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لنگاک
تصویر لنگاک
سخن زشت، سخن درشت، برای مثال من با تو سخن به لابه گفتم / از چه دهیم جواب لنگاک (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۱۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لنگان
تصویر لنگان
Lamely, Stumbling
دیکشنری فارسی به انگلیسی
mancando, cambaleante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
kulawo, potykający się
دیکشنری فارسی به لهستانی
хромая , спотыкающийся
دیکشنری فارسی به روسی
кульгаво , спотикаючийся
دیکشنری فارسی به اوکراینی
débilmente, tambaleante
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
faiblement, trébuchant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
zoppicando, barcollante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
लंगड़ाते हुए , लड़खड़ाने वाला
دیکشنری فارسی به هندی
dengan pincang, terhuyung-huyung
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
절뚝거리며 , 비틀거리는
دیکشنری فارسی به کره ای
בצליעה , מת stumbling
دیکشنری فارسی به عبری
弱々しく , よろめく
دیکشنری فارسی به ژاپنی
kwa kuchechemea, akikwama
دیکشنری فارسی به سواحیلی
อย่างไม่มั่นคง , เดินเซ
دیکشنری فارسی به تایلندی
খুঁড়িয়ে , পছন্দের
دیکشنری فارسی به بنگالی
لنگڑاتے ہوئے , لڑکھڑاتا
دیکشنری فارسی به اردو
بطريقةٍ عرجاء , عثرٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از لنگه
تصویر لنگه
مقابل جفت، فرد، یک نیمۀ باری که بر ستور گذاشته می شود، چیزی که جفت یا دو قسمت داشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لنگی
تصویر لنگی
لنگ بودن شلی اعرجی: خال لنگی ستور. یا لنگی کار. تعطیل آن
فرهنگ لغت هوشیار
عدل، یک قسمت از دو قسمت بار، لنگه بار، آنچه که بر یک سوی راست یا چپ ستوری حمل کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لنگک
تصویر لنگک
لنگ کوچک. لنگ کوچک فوطه خرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لنگش
تصویر لنگش
عمل لنگیدن
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی آهنین پیوسته بطنابی طویل که آنگاه توقف کشتی را خواهند آنرا در آب افکنند جائی را گویند که در آنجا همه روزه طعام بمردم دهند
فرهنگ لغت هوشیار