جدول جو
جدول جو

معنی لنجان - جستجوی لغت در جدول جو

لنجان
(لَ نَ)
از توابع اسپاهان و دارای معدن نقره است. از بلوکات اسپاهان حد شمالی بزررود و ماربین، شرقی شهرضا و سمیرم سفلی و کراج، جنوبی چهارمحال و غربی کرون و فریدن می باشد. مرکز آن فلاورجان، عده قراء آن 186، مساحت آن 112 فرسخ، سکنۀ آن 84277 تن و ناحیتی حاصلخیز است، آنجا برنج خوب به عمل می آید و گویند پشه بسیار دارد. (برهان). حمدالله مستوفی گوید: بیست پارچه دیه است گوناگون و قهدریجان و گلیشاد معظم قرای آن. (از نزهه القلوب ص 51).
- امثال:
مثل بوجارلنجان است، از هر طرف باد بیابد بادش میدهد، یعنی عقیدۀ ثابتی ندارد و پیرو هر قوی و زورمندی است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

زن بدکار که پیر شده باشد و زن های دیگر را به فحشا و بی عفتی وادار کند، برای مثال به خود گفتم عجب نبود که نفرت / کنند از صحبت لنبان لبیبان (نزاری - لغت نامه - لنبان)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لنگان
تصویر لنگان
لنگنده، در حال لنگیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فنجان
تصویر فنجان
ظرف کوچک چینی یا بلوری که در آن چای یا قهوه می خورند
ساعت آبی، وسیله ای برای اندازه گیری زمان در گذشته که در آن از جریان یکنواخت آب استفاده می شد و اسباب آن ظرفی بود با سوراخ کوچک که آب قطره قطره از آن می چکیده و با مدرج ساختن ظرف، گذشت زمان را اندازه می گرفتند و نوعی از آن ظرفی سوراخ دار بوده که آن را پنگان یا فنجان گفته اند، پنگان، پنگ، سرچه، فنجان
فرهنگ فارسی عمید
(لَ جَ)
لنگانه بایره، از دیه های الجبل بقم. (تاریخ قم ص 136)
لغت نامه دهخدا
(کِ لَ جَ)
دهی از دهستان کرزان رود است که در شهرستان تویسرکان واقع است و 840 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(اَ لِ)
نام ناحیه ای است در صفاهان که برنج خوب در آنجا حاصل میشود و پشۀ بسیار هم دارد. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج) (مؤیدالفضلا). و به ’لنجان’ مشهور است. (انجمن آرا) (آنندراج). از زاینده رود مشروب میشود و بیشتر آن برنج زار است. (ناظم الاطباء). در ترجمه محاسن اصفهان (ص 67) آمده: بهرام گور از دیه روسان بود از ناحیت النجان، و نیز در همین کتاب (ص 68) چنین آمده: و از این ناحیت النجان که از قدیم الایام باز بر وجه مذکورمنجم و محتد بزرگان گردنکش و دلبران لشکرکش بود الی یومنا هذا که مولد و منشاء صاحب مغفور سعید فخرالدوله والدین محمد الاشترجانی طاب ثراه شد.. - انتهی. مسعود کیهان در جغرافیای سیاسی (ص 429) آرد: لنجان ناحیه ای است از اصفهان، حاصلخیز و محصولات مهم آن برنج وتریاک و ارزن و حبوبات است. و رجوع به لنجان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از زنجان
تصویر زنجان
پارسی تازی گشته زنگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنجان
تصویر گنجان
جا گرفته در چیزی، جمع شده گرد آمده، راست آمده صادق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاجان
تصویر لاجان
دارنده تن لاغر لاغر نزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لفجان
تصویر لفجان
شخصی که بسبب خشم و قهر لبهای خود را فروهشته
فرهنگ لغت هوشیار
لنگنده، درحال لنگیدن: و بسیار خلق پیش او (عیسی) گرد شدند چیزی لنگان و چیزی پیسان وبعضی لال
فرهنگ لغت هوشیار
زنی که قیادت فاحشگان را بعهده دارد خانم رئیس: بخود گفتم عجب نبود که نفرت کنند از صحبت لنبان لبیبان (نزاری لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فنجان
تصویر فنجان
پیاله کوچک سفالین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فنجان
تصویر فنجان
((فِ))
معرب پنگان، پیاله کوچک چینی یا بلوری برای نوشیدن چای یا قهوه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لنبان
تصویر لنبان
((لَ))
زن فاحشه ای که واسطه برای زن های دیگر می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنجان
تصویر زنجان
زنگان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لنگان
تصویر لنگان
Lamely, Stumbling
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از لنگان
تصویر لنگان
faiblement, trébuchant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از لنگان
تصویر لنگان
mancando, cambaleante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از لنگان
تصویر لنگان
dengan pincang, terhuyung-huyung
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از لنگان
تصویر لنگان
aksayarak, tökezleyen
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از لنگان
تصویر لنگان
弱々しく , よろめく
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از لنگان
تصویر لنگان
瘸着 , 摇晃的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از لنگان
تصویر لنگان
בצליעה , מת stumbling
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از لنگان
تصویر لنگان
절뚝거리며 , 비틀거리는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از لنگان
تصویر لنگان
zoppicando, barcollante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از لنگان
تصویر لنگان
लंगड़ाते हुए , लड़खड़ाने वाला
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از لنگان
تصویر لنگان
lahm, taumelnd
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از لنگان
تصویر لنگان
débilmente, tambaleante
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از لنگان
تصویر لنگان
mank, struikelend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از لنگان
تصویر لنگان
кульгаво , спотикаючийся
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از لنگان
تصویر لنگان
хромая , спотыкающийся
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از لنگان
تصویر لنگان
kulawo, potykający się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از لنگان
تصویر لنگان
kwa kuchechemea, akikwama
دیکشنری فارسی به سواحیلی