دهی است از دهستان اشکور تنکابن شهرستان شهسوار، واقع در 12 هزارگزی جنوب باختری شهسوار با 129 تن جمعیت، آب آن از چشمه و راه آن مالرو و صعب العبور است، بین راه این ده و لاک تراشان سر گردنۀ میان کوه زیارتگاهی در قلۀ سفیدکوه واقع است و به شاه سفیدکوه معروف، و زیارتگاه اهالی اشکور تنکابن و ییلاقات مجاور آن است، آبشارهای متعددی دارد، در زمستان عده ای از سکنۀ آن برای امرار معاش به گیلان ومازندران می روند، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3) دهی است از دهستان خفرک بخش زرقان شهرستان شیراز، واقع در 72 هزارگزی شمال خاور زرقان با 112 تن سکنه، آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
دهی است از دهستان اشکور تنکابن شهرستان شهسوار، واقع در 12 هزارگزی جنوب باختری شهسوار با 129 تن جمعیت، آب آن از چشمه و راه آن مالرو و صعب العبور است، بین راه این ده و لاک تراشان سر گردنۀ میان کوه زیارتگاهی در قلۀ سفیدکوه واقع است و به شاه سفیدکوه معروف، و زیارتگاه اهالی اشکور تنکابن و ییلاقات مجاور آن است، آبشارهای متعددی دارد، در زمستان عده ای از سکنۀ آن برای امرار معاش به گیلان ومازندران می روند، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3) دهی است از دهستان خفرک بخش زرقان شهرستان شیراز، واقع در 72 هزارگزی شمال خاور زرقان با 112 تن سکنه، آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
دهی از دهستان شهردیران بخش حومه شهرستان مهاباد واقع در 16500گزی شمال خاوری مهاباد و پنج هزارگزی خاور شوسۀ مهاباد به ارومیه، جلگه، معتدل و مالاریائی، دارای 510 تن سکنه، آب آن از رود خانه مهاباد و چشمه، محصول آنجا غلات، توتون، چغندر، حبوبات و صیفی، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم بافی و راه آن مالرو است، دبستانی نیز دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی از دهستان شهردیران بخش حومه شهرستان مهاباد واقع در 16500گزی شمال خاوری مهاباد و پنج هزارگزی خاور شوسۀ مهاباد به ارومیه، جلگه، معتدل و مالاریائی، دارای 510 تن سکنه، آب آن از رود خانه مهاباد و چشمه، محصول آنجا غلات، توتون، چغندر، حبوبات و صیفی، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم بافی و راه آن مالرو است، دبستانی نیز دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
منسوب به لم ّ. مقابل انی:برهان لمی، دلیل لمی. الانتقال من المؤثر الی الاثر. تعلیل. استدلال از علت به معلول و مقابل ان که استدلال از معلول به علت است. و رجوع به برهان و لم شود
منسوب به لم ّ. مقابل انی:برهان لمی، دلیل لمی. الانتقال من المؤثر الی الاثر. تعلیل. استدلال از علت به معلول و مقابل ان که استدلال از معلول به علت است. و رجوع به برهان و لم شود
نام دهی جزء دهستان سالم بخش مرکزی شهرستان طوالش، واقع در 14هزارگزی جنوب هشتپر و طرفین شوسۀ انزلی به آستارا. جلگه، معتدل، مرطوب و مالاریائی و دارای 1520 تن سکنه. آب آن از رود کلاسیرا. محصول آنجا برنج، غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان شال و جوراب بافی است و در تابستان مردم به ییلاق بشم میروند. دبستانی دارد و از سه محلۀ بالا و پائین واله ده تشکیل شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
نام دهی جزء دهستان سالم بخش مرکزی شهرستان طوالش، واقع در 14هزارگزی جنوب هشتپر و طرفین شوسۀ انزلی به آستارا. جلگه، معتدل، مرطوب و مالاریائی و دارای 1520 تن سکنه. آب آن از رود کلاسیرا. محصول آنجا برنج، غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان شال و جوراب بافی است و در تابستان مردم به ییلاق بشم میروند. دبستانی دارد و از سه محلۀ بالا و پائین واله ده تشکیل شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
جاره عبدالله بن طاهر. مغنیه من مغنیات العصر العباسی المجیدات صنع اسحاق الموصلی لحنه: اما وی ان المال غاد و رائح و یبقی من المال الاحادیث و الذکر وقد علم الاقوام لو ان حاتماً یرید ثراء المال کان له وفر. وکان اسحاق کثیرالملازمه لعبدالله بن طاهر ثم تخلف عنه مده و ذلک فی ایام المأمون فقال عبدالله للمیس جاریته:خذی لحن اسحاق فی: اما وی ان المال غاد و رائح، فاخلعیه علی و هبت شمال آخر اللیل قره و لا ثوب الا بردها و ردائیا و القیه علی کل جاریه تعلمینها و اشهریه و القیه علی من یجیده من جواری زبیده و قولی اخذته من بعض عجائز المدینه. ففعلت و شاع امره حتی غنی به بین یدی المأمون فقال المأمون للجاریه: ممن اخذت هذا؟ فقالت:من دار عبدالله بن طاهر من لمیس جاریته و اخبرتنی انهااخذته من بعض عجائز المدینه. فقال المأمون لاسحاق: ویلک قد صرت تسرق الغناء و تدعیه اسمع هذا الصوت. فسمعه فقال: هذا و حیاتک لحن و قد وقع علی ّ فیه نقب من لص حاذق و انا اغوص علیه حتی اعرفه ثم بکر الی عبدالله بن طاهر فقال: اء هذا حقی و حرمتی تأخذ لمیس لحن فی اما وی ان المال غاد و رائح. فتغنیه فی و هبت شمال و لیس بی ذلک ولکن بی انها فضحتنی عند الخلیفه و ادعت انها اخذته من بعض عجائز المدینه. فضحک عبدالله و قال: لو کنت تکثر عندنا کما کنت تفعل لم تقدم علیک لمیس و لا غیرها. فاعتذر فقبل عذره و قال له: ای شی ٔ ترید؟ قال: ارید ان تکذب نفسها عند من القته علیها حتی یعلم الخلیفه بذلک. قال: افعل و مضی اسحاق الی المأمون و اخبره القصه فاستکشفها من لمیس حتی وقف علیهاو جعل یعبث باسحاق بذلک مده. (اعلام النساء ج 3 ص 1363) بنت علی بن حارث، زن عمر بن عبدالعزیز خلیفۀ اموی و مادر عبدالله و بکر و ام عمار. (سیره عمر بن عبدالعزیز ص 275) ابوسلمی من اعراب البصره. روی حدیثه عمرو بن جبله. ذکره ابن منده مختصراً. (الاصابه ج 6 ص 9)
جاره عبدالله بن طاهر. مغنیه من مغنیات العصر العباسی المجیدات صنع اسحاق الموصلی لحنه: اما وی ان المال غاد و رائح و یبقی من المال الاحادیث و الذکر وقد علم الاقوام لو ان حاتماً یرید ثراء المال کان له وفر. وکان اسحاق کثیرالملازمه لعبدالله بن طاهر ثم تخلف عنه مده و ذلک فی ایام المأمون فقال عبدالله للمیس جاریته:خذی لحن اسحاق فی: اما وی ان المال غاد و رائح، فاخلعیه علی و هبت شمال آخر اللیل قره و لا ثوب الا بردها و ردائیا و القیه علی کل جاریه تعلمینها و اشهریه و القیه علی من یجیده من جواری زبیده و قولی اخذته من بعض عجائز المدینه. ففعلت و شاع امره حتی غنی به بین یدی المأمون فقال المأمون للجاریه: ممن اخذت هذا؟ فقالت:من دار عبدالله بن طاهر من لمیس جاریته و اخبرتنی انهااخذته من بعض عجائز المدینه. فقال المأمون لاسحاق: ویلک قد صرت تسرق الغناء و تدعیه اسمع هذا الصوت. فسمعه فقال: هذا و حیاتک لحن و قد وقع علی ّ فیه نقب من لص حاذق و انا اغوص علیه حتی اعرفه ثم بکر الی عبدالله بن طاهر فقال: اء هذا حقی و حرمتی تأخذ لمیس لحن فی اما وی ان المال غاد و رائح. فتغنیه فی و هبت شمال و لیس بی ذلک ولکن بی انها فضحتنی عند الخلیفه و ادعت انها اخذته من بعض عجائز المدینه. فضحک عبدالله و قال: لو کنت تکثر عندنا کما کنت تفعل لم تقدم علیک لمیس و لا غیرها. فاعتذر فقبل عذره و قال له: ای شی ٔ ترید؟ قال: ارید ان تکذب نفسها عند من القته علیها حتی یعلم الخلیفه بذلک. قال: افعل و مضی اسحاق الی المأمون و اخبره القصه فاستکشفها من لمیس حتی وقف علیهاو جعل یعبث باسحاق بذلک مده. (اعلام النساء ج 3 ص 1363) بنت علی بن حارث، زن عمر بن عبدالعزیز خلیفۀ اموی و مادر عبدالله و بکر و ام عمار. (سیره عمر بن عبدالعزیز ص 275) ابوسلمی من اعراب البصره. روی حدیثه عمرو بن جبله. ذکره ابن منده مختصراً. (الاصابه ج 6 ص 9)
بهمنیار در شرح و توضیح بعض کلمات و عبارات تاریخ بیهق آرد: نام یکی از بخش های جنوبی سبزوار است و در این بخش دیهی است معروف به دیه زمین، لیکن اهل قلم دیه زمیج می نویسند. مؤلف تاریخ بیهق این کلمه را بمعنی زمین بر دهنده نوشته و این معنی در فرهنگهای فارسی که در دست است، یافته نشد. رجوع به تاریخ بیهق چ دانش ص 36، 109، 145 و 155، زمج در همین لغت نامه و زمیخ شود
بهمنیار در شرح و توضیح بعض کلمات و عبارات تاریخ بیهق آرد: نام یکی از بخش های جنوبی سبزوار است و در این بخش دیهی است معروف به دیه زمین، لیکن اهل قلم دیه زمیج می نویسند. مؤلف تاریخ بیهق این کلمه را بمعنی زمین بر دهنده نوشته و این معنی در فرهنگهای فارسی که در دست است، یافته نشد. رجوع به تاریخ بیهق چ دانش ص 36، 109، 145 و 155، زمج در همین لغت نامه و زمیخ شود