پستاندار آدم نما، با پوزه ای باریک شبیه روباه، دم دراز و چشمان درشت که درجنگل های ماداگاسکار یافت می شود و در روی درختان به سر می برد. نوعی از آن به اندازۀ موش است و در تنۀ درختان لانه می کند
پستاندار آدم نما، با پوزه ای باریک شبیه روباه، دم دراز و چشمان درشت که درجنگل های ماداگاسکار یافت می شود و در روی درختان به سر می برد. نوعی از آن به اندازۀ موش است و در تنۀ درختان لانه می کند
دهی از دهستان نوکندکا از بخش مرکزی شهرستان شاهی، واقع در پنج هزارگزی شمال شاهی و 1500گزی باختر راه شوسۀ شاهی به ساری و 250200گزی تهران میان سیاه رود و یوزباشی. دشت، معتدل، مرطوب و مالاریائی و دارای 490 تن سکنه. آب آن از رود خانه سیاه رود. محصول آنجا برنج، پنبه، کنف، غلات، کنجد و صیفی و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). نام موضعی به نوکندکای ساری. (سفرنامۀ رابینو بخش انگلیسی ص 121)
دهی از دهستان نوکندکا از بخش مرکزی شهرستان شاهی، واقع در پنج هزارگزی شمال شاهی و 1500گزی باختر راه شوسۀ شاهی به ساری و 250200گزی تهران میان سیاه رود و یوزباشی. دشت، معتدل، مرطوب و مالاریائی و دارای 490 تن سکنه. آب آن از رود خانه سیاه رود. محصول آنجا برنج، پنبه، کنف، غلات، کنجد و صیفی و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). نام موضعی به نوکندکای ساری. (سفرنامۀ رابینو بخش انگلیسی ص 121)
شترماده ای که در فربهی وی شک باشد. ج، لمس. (منتهی الارب). آن اشتر که کوهانش بمجند تا فربه است یا نه. (مهذب الاسماء) ، پسرخوانده، آنکه در گوهر و حسب وی عیبی باشد. (منتهی الارب)
شترماده ای که در فربهی وی شک باشد. ج، لُمس. (منتهی الارب). آن اشتر که کوهانش بمجند تا فربه است یا نه. (مهذب الاسماء) ، پسرخوانده، آنکه در گوهر و حسب وی عیبی باشد. (منتهی الارب)
سریع. شتاب. (ناظم الاطباء). سریع. (آنندراج) (منتهی الارب) ، شادمان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، زن بازی کن و خندان. (مهذب الاسماء) ، از حیث لفظ و معنی مانند شموس است (ستور سرکش و بدرام). (از اقرب الموارد). چموش. رجوع به شموس شود
سریع. شتاب. (ناظم الاطباء). سریع. (آنندراج) (منتهی الارب) ، شادمان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، زن بازی کن و خندان. (مهذب الاسماء) ، از حیث لفظ و معنی مانند شموس است (ستور سرکش و بدرام). (از اقرب الموارد). چموش. رجوع به شموس شود
فالوده، فالوده مانند بی شیرینی که کودکان با دوشاب خورند. (منتهی الارب). شی ٔ مثل الفالوذج لا حلاوه له یؤکل مع الدبسر. (بحر الجواهر). ظاهراً آرد سرخ کردۀ با روغن باشد که شیرینی آن را شیره کنندگاه خوردن: و لعلک امرت خادمک ان یشتری لک من الحلوانی شیئاً من الفالوذج، لکن هل فکرت ان یشتری شیئاً من الملوص و المزعزع او المزعفر او اللمص او اللواص او المرطراط و السرطراط الی اخواتها و کلها تعنی الفارسیه الاولی. (نشوء اللغه العربیه ص 91)
فالوده، فالوده مانند بی شیرینی که کودکان با دوشاب خورند. (منتهی الارب). شی ٔ مثل الفالوذج لا حلاوه له یؤکل مع الدبسر. (بحر الجواهر). ظاهراً آرد سرخ کردۀ با روغن باشد که شیرینی آن را شیره کنندگاه خوردن: و لعلک امرت خادمک ان یشتری لک من الحلوانی شیئاً من الفالوذج، لکن هل فکرت ان یشتری شیئاً من الملوص و المزعزع او المزعفر او اللمص او اللواص او المرطراط و السرطراط الی اخواتها و کلها تعنی الفارسیه الاولی. (نشوء اللغه العربیه ص 91)
هامون شدن زمین. (تاج المصادر بیهقی). پست و مغاک شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). پست بودن زمین. (از تاج العروس) ، رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج). رفتن و ناپدید شدن در زمین. (از اقرب الموارد) ، دورمعنی و باریک شدن سخن. (منتهی الارب). دور شدن سخن از فهم. (از اقرب الموارد). پیچیدگی
هامون شدن زمین. (تاج المصادر بیهقی). پست و مغاک شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). پست بودن زمین. (از تاج العروس) ، رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج). رفتن و ناپدید شدن در زمین. (از اقرب الموارد) ، دورمعنی و باریک شدن سخن. (منتهی الارب). دور شدن سخن از فهم. (از اقرب الموارد). پیچیدگی
قوس باناه یا بانیه، کمان سخت که زه آن نهایت متصل به وی باشد و آن را قوس بانیه نیز گویند، (منتهی الارب ذیل مادۀ ب ن ی)، زه مستحکم کمان، (ناظم الاطباء)، نام قصبۀ مرکز قضای باندرمه، (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1221)
قوس باناه یا بانیه، کمان سخت که زه آن نهایت متصل به وی باشد و آن را قوس بانیه نیز گویند، (منتهی الارب ذیل مادۀ ب ن ی)، زه مستحکم کمان، (ناظم الاطباء)، نام قصبۀ مرکز قضای باندرمه، (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1221)