جدول جو
جدول جو

معنی لمصو - جستجوی لغت در جدول جو

لمصو
(لَ مَصْ صو)
نام ارواح حامیۀ آسور. (ایران باستان ج 2 ص 1580)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(لَ)
نیک دروغگوی، بسیار فریبندۀ مکار، به چشم اشارت کننده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لِ مُ)
فردریک. حجار فرانسوی، مولد لیون (1773-1827 میلادی). سازندۀ مجسمه هانری چهارم که در ’پن نوف’ (پل جدید) بر روی رود سن در پاریس نصب شده است
لغت نامه دهخدا
(لَ)
فالوده، فالوده مانند بی شیرینی که کودکان با دوشاب خورند. (منتهی الارب). شی ٔ مثل الفالوذج لا حلاوه له یؤکل مع الدبسر. (بحر الجواهر). ظاهراً آرد سرخ کردۀ با روغن باشد که شیرینی آن را شیره کنندگاه خوردن: و لعلک امرت خادمک ان یشتری لک من الحلوانی شیئاً من الفالوذج، لکن هل فکرت ان یشتری شیئاً من الملوص و المزعزع او المزعفر او اللمص او اللواص او المرطراط و السرطراط الی اخواتها و کلها تعنی الفارسیه الاولی. (نشوء اللغه العربیه ص 91)
لغت نامه دهخدا
(سِ یَ)
فالوده خوردن، بر انگشت گرفتن و لیسیدن انگبین را، شکنجیدن چیزی را به دو انگشت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(زَ زَ فَ)
درپیوستن با کسی به جهت تهمت و شک. (منتهی الارب). الانضمام لریبه. (تاج المصادر). لضی، به زنا خواندن و تهمت کردن زن را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لموص
تصویر لموص
دروغگوی، فریبکار، بد گوی، سخن چین، آکجوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لمص
تصویر لمص
دشیادی، نکوهش آک نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیب المصون
تصویر غیب المصون
نهان آسوده غیب المکنون
فرهنگ لغت هوشیار
از طوایف بومی ساکن در کلاردشت
فرهنگ گویش مازندرانی