جدول جو
جدول جو

معنی لمسیه - جستجوی لغت در جدول جو

لمسیه
(لَ سی یَ)
منسوب به لمس. مختص به حس لامسه
لغت نامه دهخدا
لمسیه
بساوای بسودنی مونث لمسی مختص به لمس و لامسه
تصویری از لمسیه
تصویر لمسیه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(لُ)
شهری از اعمال مریه به اندلس. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اُ سی یَ)
شبانگاه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) : اتیته امسیه امس، شبانگاه دی نزد او آمدم. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، امصار جمع واژۀ مصر در دیگر معانی آن نیز هست. رجوع به مصر شود
لغت نامه دهخدا
(تَ ذُ)
کیف امسیت گفتن کسی را، یعنی، چگونه شام کردی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مساک اﷲ بالخیر گفتن. (تاج المصادر بیهقی). مساک اﷲ بالخیر گفتن، یعنی، بخیر شام کند خدای ترا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شبانگاه چیزی آوردن و شبانگاه آوردن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(شَ سی یِ)
دهی است از دهستان ریوند بخش حومه شهرستان نیشابور. سکنۀ آن 175 تن. آب آن از قنات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(شَ سی یَ / یِ)
شعبه ای از صوفیۀ نعمهاللهیه منسوب به شمس العرفاء. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(لِ نُ سی یَ)
منسوب به جزیره لمنس: خواتیم لمنسیه. مغره لمنسیه
لغت نامه دهخدا
(لَ)
از مخلافهای یمن. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(لَ طی یَ)
منسوب به لمطه: دروق لمطیه، سپر لمطی. و رجوع به لمطه شود
لغت نامه دهخدا
(لُ مِ یِ)
ژاک. آرشیتکت فرانسوی، مولد پن توآز (1585-1654 میلادی)
نپوموسن. شاعر درامی و لیریک فرانسه (1771-1840 میلادی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لمسی
تصویر لمسی
بسودنی بر ماسیدنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لمیه
تصویر لمیه
لمیت در فارسی: چرایی
فرهنگ لغت هوشیار
چتر، سوراخ کاسه روی ابزار های خنیا چون تار و کمانچه و سنتور، هوریک در تازی به وات هایی گفته اند که چون (ال) پیش از آنان آید آوایشان جایگزین آوای (ل) گردد: ت - ث - د - ذ - ر - ز - س - ش - ص - ض - ط - ظ - ن و خود ل دیگر وات ها را قمری یا قمریه نامند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امسیه
تصویر امسیه
شبانگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لمسی
تصویر لمسی
Tactual
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از لمسی
تصویر لمسی
tactile
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از لمسی
تصویر لمسی
taktil
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از لمسی
تصویر لمسی
สัมผัส
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از لمسی
تصویر لمسی
wa kugusa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از لمسی
تصویر لمسی
dokunsal
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از لمسی
تصویر لمسی
触覚的
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از لمسی
تصویر لمسی
触觉的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از لمسی
تصویر لمسی
מגעי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از لمسی
تصویر لمسی
촉각의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از لمسی
تصویر لمسی
taktil
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از لمسی
تصویر لمسی
स्पर्शीय
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از لمسی
تصویر لمسی
tattile
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از لمسی
تصویر لمسی
táctil
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از لمسی
تصویر لمسی
tactiel
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از لمسی
تصویر لمسی
тактильний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از لمسی
تصویر لمسی
осязательный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از لمسی
تصویر لمسی
dotykowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از لمسی
تصویر لمسی
táctil
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از لمسی
تصویر لمسی
স্পর্শকাতর
دیکشنری فارسی به بنگالی