جدول جو
جدول جو

معنی لمسوکلا - جستجوی لغت در جدول جو

لمسوکلا
(لَ کَ چَ / چِ)
نام موضعی به هزارجریب مازندران. (سفرنامۀ رابینو بخش انگلیسی ص 124)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(لَ کَ)
نام موضعی به بارفروش (بابل) مازندران. (سفرنامۀ رابینو بخش انگلیسی ص 119)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان مشک آباد از بخش مرکزی شهرستان شاهی واقع در چهار هزارگزی جنوب شرقی جویبار. ناحیه ای است در جلگه، معتدل، مرطوب، مالاریایی، دارای 470 تن سکنه. مذهب اهالی شیعه است و مردم آن به لهجۀ مازندرانی سخن میگویند. از آب رود مشروب میشود. محصول آنجا برنج و غلات و پنبه و صیفی است و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(لَ طَ)
دهی از بخش بندپی شهرستان بابل، واقع در 23هزارگزی جنوب باختری بابل، متصل به مقری کلا. دامنه، معتدل، مرطوب و مالاریائی و دارای 340 تن سکنه. آب آن ازکلارود. محصول آنجا برنج و غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(لَ کَ بُ زُ)
دهی کوچک از بخش بندپی شهرستان بابل، واقع در 38هزارگزی جنوب بابل و دارای 50 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
روستایی در فیروزجاه بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
کلاه نمدی
فرهنگ گویش مازندرانی
ظرف مسی بزرگ با لبه ی پهن که در آن شیر یا آب ریزند
فرهنگ گویش مازندرانی