جدول جو
جدول جو

معنی لمرسیه - جستجوی لغت در جدول جو

لمرسیه
(لُ مِ یِ)
ژاک. آرشیتکت فرانسوی، مولد پن توآز (1585-1654 میلادی)
نپوموسن. شاعر درامی و لیریک فرانسه (1771-1840 میلادی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ یَ)
شهری است از اعمال قرمونه در اندلس. (از معجم البلدان). شهری به جنوب شرقی اسپانیا. (رحلۀ ابن جبیر). شهری است بر کرانۀ خلیج دریای روم (به اندلس) جائی با نعمت. (حدود العالم). شهری است در جنوب اسپانیا با 257 هزار تن سکنه. مرابطون در سال 1078 میلادی وموحدون به سال 1172 میلادی آن را اشغال کردند و به سال 1266 میلادی به دست اسپانیا افتاد و آن از مراکز صنعتی است. نام ناحیتی به مشرق اندلس و نام شهری بدانجا دارای صد و پنجاه و هشت هزار سکنه و محصول آن پرتقال و لیمو و پیله است. (یادداشت مرحوم دهخدا). منسوب به آن مرسی باشد. (از الانساب سمعانی). مورسی. مورثیا
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
آمازی. اماصیه. شهر کوچکی است در آسیای صغیر در ولایت سیواس در درۀ رود یشیل ایرماق، واقع در 40 درجه و 50 دقیقۀ عرض و 33 درجه و 4 دقیقۀ طول جغرافیایی. در نزدیکی آن آثاری است از عهد یونانیان که بوسیلۀ سلطان علاءالدین سلجوقی ترمیم و تعمیر شده است. (از دائره المعارف بستانی ج 4). در حدود ده هزار خانه و جوامع و مساجد و تکایا و مدارس و مکاتب متعدد دارد و در سال 113 هجری قمری فتح شد. تجارت ابریشم و هوای آن مشهور است. (از لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی ج 1 ص 155). حمدالله مستوفی نویسد: اماسیه شهر عظیمی است که سلطان علاءالدولۀ سلجوقی تجدید عمارت کرد و حاصلش از انواع میوه باشد و هوای خوش و نزه دارد. (از نزهه القلوب چ لیدن ص 95). ابن بطوطه مینویسد: این شهر بزرگ باغ و درخت فراوان دارد و در آنجا بوسیلۀ دولابهایی که بر کنار نهرها نصب کرده اند باغها و خانه ها را آبیاری میکنند و خیابانها و بازارهای وسیع دارد و در قلمرو پادشاه عراق است. (از سفرنامۀ ابن بطوطه ج 1 ص 189). و رجوع به آمازی شود
لغت نامه دهخدا
(لِ نُ سی یَ)
منسوب به جزیره لمنس: خواتیم لمنسیه. مغره لمنسیه
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
گیاهی است از طایفۀ مرکب. (از المرجع). امروسیا. امبروسیا. افسنیتن کاذب. دمسیس. زیلان چیچگی. دمسینه. یبانی پلین. عنبریه. (از فرهنگ گیاهی)
لغت نامه دهخدا
(مُ یَ)
نفح الطیب. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(لَ سی یَ)
منسوب به لمس. مختص به حس لامسه
لغت نامه دهخدا
تصویری از حماسیه
تصویر حماسیه
مونث حماسی: اشعار حماسیه، جمع حماسیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارسیه
تصویر تارسیه
نوعی از پستانداران، این جانور در جزائر مالزی فراوان است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمرویه
تصویر عمرویه
پیروان عمرو بن عبید تیره ای از خرد گرایان (معتزله)
فرهنگ لغت هوشیار
مونث فارسی پارسی زن، زبان پارسی مونث فارسی زن فارسی، کلمه پارسی، جمع فارسیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لمسیه
تصویر لمسیه
بساوای بسودنی مونث لمسی مختص به لمس و لامسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمرایه
تصویر حمرایه
توسکا توسه: درخت توسکای قشلاقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
منحة دراسيّة
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
Scholarship
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
bourse
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
奖学金
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
奨学金
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
стипендия
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
Stipendium
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
اسکالرشپ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
বৃত্তি
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
ufadhili
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
장학금
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
מלגה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
stypendium
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
छात्रवृत्ति
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
beasiswa
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
ทุนการศึกษา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
beurs
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
стипендія
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
borsa di studio
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
bolsa de estudos
دیکشنری فارسی به پرتغالی