- لمایه (لُ)
شهری از اعمال مریه به اندلس. (از معجم البلدان)
معنی لمایه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(تَ)
لغت نامه دهخدا
تیر انداختن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). افکندن. انداختن. پرتاب کردن. (از اقرب الموارد). تیراندازی.
- سبق و رمایه، اسب دوانی و تیراندازی. رجوع به سبق و رمایه شود.
، آهنگ و قصد مکانی کردن، یاری کردن. نصرت دادن، بر کسی عیب گرفتن و راندن و متهم ساختن وی. (از اقرب الموارد). عیب گرفتن بر کسی و متهم ساختن. (از المنجد) ، زیاد شدن مال. (از اقرب الموارد) ، ولایت دادن و مسلط ساختن کسی را بر شهری. (از اقرب الموارد) (از المنجد). و رجوع به رمی شود
- سبق و رمایه، اسب دوانی و تیراندازی. رجوع به سبق و رمایه شود.
، آهنگ و قصد مکانی کردن، یاری کردن. نصرت دادن، بر کسی عیب گرفتن و راندن و متهم ساختن وی. (از اقرب الموارد). عیب گرفتن بر کسی و متهم ساختن. (از المنجد) ، زیاد شدن مال. (از اقرب الموارد) ، ولایت دادن و مسلط ساختن کسی را بر شهری. (از اقرب الموارد) (از المنجد). و رجوع به رمی شود
(نُ / نِ / نَ یَ / یِ)
لغت نامه دهخدا
مانند. نمونه.
- هم نمایه، همانند. هم نشین. همراه. (انجمن آرا) (آنندراج) :
ای همه ساله هم نمایۀ دیو
بوده از بهر طمع دایۀ دیو.
سنائی (از انجمن آرا) (از آنندراج).
، شکل. تصویر. نقشه. نمایش. (ناظم الاطباء)
- هم نمایه، همانند. هم نشین. همراه. (انجمن آرا) (آنندراج) :
ای همه ساله هم نمایۀ دیو
بوده از بهر طمع دایۀ دیو.
سنائی (از انجمن آرا) (از آنندراج).
، شکل. تصویر. نقشه. نمایش. (ناظم الاطباء)
(می یَ)
لغت نامه دهخدا
نام سال هشتم بعثت رسول صلوات اﷲ علیه یا سال هشتم نزول قرآن به مکه، در این سال سوره های سجده، لقمان، روم و عنکبوت که افتتاح هر چهار بالف لام میم است نازل شد
(لَ ظَ)
لغت نامه دهخدا
آنچه ماند از طعام در گوشه های دهان. (منتهی الارب). آنچه در دهن بماند از طعام. (مهذب الاسماء)
(لَمْ ما عَ)
لغت نامه دهخدا
عقاب، دشت درخشان سراب، جان دانه یعنی پیش سر کودک مادام که بجنبد. (منتهی الارب). یافوج
(عَ)
لغت نامه دهخدا
گویند کوهی است مشهور در بحرین. و گویند عمامیه و بذیل دو کوهند در عالیه. و نیز گویند عمایه کوهی است در نجد در بلاد بنی کعب و ازآن حریش و حق و عجلان و قشیر و عقیل. و چون هرچه وارد این کوه شود نام و اثر او از بین میرود، لذا آن را بدین نام خوانده اند. و آن کوهی است مستدیر وحداقل طول و عرض آن ده فرسخ باشد. این کوه از تپه هایی پی در پی و قرمزرنگ تشکیل شده است. و در آن آبهایی اندک و شغال و پلنگ یافت شود. و درختانی بسیار دارد که اکثر آنها درخت ’بان’ است و قله هایی دارد که نتوان آنها را پیمود. (از معجم البلدان). عمایه، کوهی است در بلاد هذیل. (از لسان العرب) (از تاج العروس)
تیراندازی، پرتاباندن، چفته زدن، یله کردن، چیره کردن تیر انداختن، تیر اندازی
((نَ یِ))
فرهنگ فارسی معین
فهرستی (از آگاهی های کتاب شناسی یا مراجع و مآخذ) که معمولاً براساس حروف الفبایی در پایان یا آغاز کتابی مرتب شده باشد
مال شما