جدول جو
جدول جو

معنی لقنده - جستجوی لغت در جدول جو

لقنده(لَقْ قَ دَ / دِ)
چیزی نااستوار چون دندان و میخ در جای خود جنبنده
لغت نامه دهخدا
لقنده
نادرست نویسی لغنده پارسی است آنچه بلقد آنچه در جای خود جنبد و نااستوار باشد (دندان و میخ وغیره)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لانده
تصویر لانده
جنبانده، حرکت داده، تکان داده
فرهنگ فارسی عمید
(دِ)
ناپلئون. نحوی فرانسوی. مولد پاریس. مؤلف کتابی در لغت زبان فرانسه. (1803-1852 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(لَ نَ)
تیزی دریافت و زودفهمی. لقانه. لقن. لقانیه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ دَ)
قصبۀ مرکز دهستان طیبی گرمسیری بخش کهگیلویۀ شهرستان بهبهان، واقع در 72000 گزی شمال شوسۀ بهبهان به آغاجاری. کوهستانی، گرمسیر مالاریائی و دارای 1200 تن سکنه. آب آن از چشمه و چاه. محصول آنجا غلات، انگور، انار و لبنیات. شغل اهالی زراعت و حشم داری و صنایع دستی قالی و قالیچه و گلیم بافی و راه آن مالرو است و ساکنین از طایفۀ طیبی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(لَ دِ)
ربر. عضو مجلس کنوانسیون، مولد بزنی و وزیر دارائی فرانسه هنگام دیرکتوار (قبل از استقرار ناپلئون) بود (1746-1825 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(قَ دَ)
قند. (منتهی الارب). نبات. (ناظم الاطباء). رجوع به قند شود.
- قنده الرقاع، نوعی از خرماست. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). نوعی از ثمر است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(لَ مَ دَ / دِ)
نعت فاعلی از لمیدن. که لمد. که یک بری راحت را دراز کشد
لغت نامه دهخدا
(لِهََ دَ / دِ)
نعت فاعلی از لهیدن. له شونده
لغت نامه دهخدا
(لَقْ قی دَ / دِ)
نعت مفعولی از لقیدن
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
نعت مفعولی از لاندن. جنبانیده. افشانیده
لغت نامه دهخدا
تصویری از لنده
تصویر لنده
لندش غرغر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لمنده
تصویر لمنده
یک بری راحت و دراز کشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لقیده
تصویر لقیده
شل و نا استوار شده در جای خود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لانده
تصویر لانده
(حرکت داده جنبانیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لقیده
تصویر لقیده
((لَ قّ دَ یا دِ))
شل و نااستوار شده در جای خود
فرهنگ فارسی معین
نخ لحاف دوزی
فرهنگ گویش مازندرانی
فرسوده، کهنه، جانور تیر خورده
فرهنگ گویش مازندرانی
جوجه ی پر در نیاورده، یک مشت گل یا خمیر، خیس شدن در هوای
فرهنگ گویش مازندرانی