جدول جو
جدول جو

معنی لقالق - جستجوی لغت در جدول جو

لقالق(لَ لِ)
جمع واژۀ لقلق. (منتهی الارب). رجوع به لقلق شود
لغت نامه دهخدا
لقالق
جمع لقلق، از ریشه اکدی لک لک ها زبان ها
تصویری از لقالق
تصویر لقالق
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لقلق
تصویر لقلق
لک لک، پرنده ای با پاهای بلند و گردن دراز و بال های بزرگ و دم کوتاه که روی درختان بلند و جاهای مرتفع لانه می گذارد و از حشرات و موش و مار تغذیه می کند، بلارج، حاجی لک لک
فرهنگ فارسی عمید
(لَ)
معرب از فارسی. لک لک. لقلق. لکلک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لُ طَ)
دهی از دهستان تبادکان بخش حومه ارداک شهرستان مشهد، واقع در 21هزارگزی شمال مشهد. جلگه، معتدل و دارای 293 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(لَ لَ)
معرّب از فارسی لک لک. ج، لقالق. لقلاق (و هو افصح). (منتهی الارب). طائری است مار و ماهی راشکار کند. (غیاث). حاجی حاجی. حاجی لکلک:
چون صفیری بزند کبک دری در هزمان
بزند لقلق بر کنگره بر ناقوسی.
منوچهری.
لقلق ناموخته گر مار گیرد می چه سود
باز علم آموخته از قدر و عز جوید شکار.
سنائی.
به حکم، مار دمان را برآری از سوراخ
ز بهر طعمه راسو و لقمۀ لقلق.
انوری.
حکیم مؤمن گوید: به فارسی لک لک نامند و از طیور معروفه است و در سالی که وبا در بلاد مأوای او شود ترک توطن آنجا میکند. در آخر سوم گرم و خشک و گوشت او جهت جذام و لقوه و ضعف باه و خذر و ریاح غلیظه و برودت مستحکم نافع و مضر محرورین و مصلحش روغن کنجد. و بیضۀ او در جمیع افعال قوی ترو سرگین او جالی بهق و آثار و با تخم او سیاه کننده موی و رافع صرع است. و زهرۀ او رافع شبکوری، و خون او از سموم و جهت وضح و بهق نافع است. (تحفۀ حکیم مؤمن). در قاموس کتاب مقدس آمده: یکی از پرندگان سفرکننده است. از کلنگ بزرگتر و بر وزغها و حلزون و حشرات به سر برد (کذا). و در شریعت موسوی در ضمن مرغهای ناپاک محسوب است و چون برپا ایستد ارتفاع آن چهار قدم می باشد و لقلق بر دو نوع است: اول سفیدرنگ که اطراف بالهایش سیاه می باشد و او را ساقهای بلندی است که به یاری آنها در باتلاقها و چالاب ها تواند رفت. نوکش دندانه هائی دارد که رو به طرف انسی ترتیب یافته تا گرفتن شکار بر وی دشوار نباشد. و بر درختان و خرابه ها آشیان کند (مز 104:17) و به واسطۀ محبتی که نسبت به جوجه ها و نسبت به مادۀ خود دارد مشهور است و از آفریقا طی مسافت کرده به اروپا آید. و بالطبع هنگام مسافرت را نیکو شناسد (ارمیا 8:7) و چون در پریدن بسیار قوی و تواناست، ضرب المثل شده است (زکریا 5:9) و چقدر نیکو و خوش نماست هنگامی که منقار سرخش در جلوو ساقهای بلند و قرمزش از عقب نمودار میشود. لقلق را صدای طبیعی حقیقی نمیباشد جز اینکه با نوک خود طق طق کند و غالباً بی اذیت است و بدا به حال کسانی که اورا بدون جهت میکشند. دوم لقلق سیاه است که در نیزارها و چالابهای فلسطین یافت شود. از آن سفید کوچکتر و از انسان هراسی ندارد. و رجوع به لکلاک شود
لغت نامه دهخدا
پارسی تازی گشته لکانه روده پر کرده با گوشت پخته و نخود چو خر بی خبر زانی اکنون که آن گه - به مزد دبستان خریدی لکانه (ناصر خسرو)، شرم مرد به دنیا رای و میل آن نباشد ملک نی فرج خواهد نه لکانه (فخری) نکانه: چو خربی خبرزانی اکنون که آنگه بمزد دبستان خریدی لکانه. (ناصر خسرو. 381)، آلت تناسل مرد قضیب: گر زانکه لکانه است (لکانه ت لغ) آرزویت اینک بمیان ران من لکانه. (طیان لفااف. 432)
فرهنگ لغت هوشیار
آواز از سویی بسویی رفتن یعنی چنانکه هندوانه فاسد هنگامی که آنرا حرکت دهند و آواز آب در شکم یا آواز آب در مشک چون آنرا بجنبانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لقلق
تصویر لقلق
لک لک، طائریست که مار و ماهی را شکار کند، حاجی لک لک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لقلق
تصویر لقلق
((لَ لَ))
لک لک، لقلق، زاغور، حاجی لک لک، پرنده ای است با پاهای بلند و گردن دراز که در جاهای بلند لانه درست می کند و خزندگان و حشرات را شکار می کند، کنایه از سخنان هرزه و یاوه
فرهنگ فارسی معین