غفا از گندم دور کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پاک کردن گندم از غفا:اغفی فلان الطعام، نقاه من الغفی. (از اقرب الموارد). به این معنی یایی است. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
غفا از گندم دور کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پاک کردن گندم از غفا:اغفی فلان الطعام، نقاه من الغفی. (از اقرب الموارد). به این معنی یایی است. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
کلمه ای است که چون بر کسی فسوس کنند و تحمیق وی نمایندگویند: یا أبا دغفاء ولدها فقاراً که ضمیر ولدها به زن برمیگردد و فقاراً یعنی چیزی که آنرا نه سر باشد نه دنب، و منظور از جمله این است که او را تکلیف کن بر آنچه توانایی ندارد و ممکن نباشد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). - ابودغفاء، احمق. (اقرب الموارد)
کلمه ای است که چون بر کسی فسوس کنند و تحمیق وی نمایندگویند: یا أبا دغفاء ولدها فقاراً که ضمیر ولدها به زن برمیگردد و فقاراً یعنی چیزی که آنرا نه سر باشد نه دنب، و منظور از جمله این است که او را تکلیف کن بر آنچه توانایی ندارد و ممکن نباشد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). - ابودغفاء، احمق. (اقرب الموارد)
مؤنث اغلف. (اقرب الموارد). رجوع به اغلف شود، زمین چراناکرده که در آن گیاه ریزه و کلان باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) ، قوس غلفاء، کمان درغلاف کرده. (منتهی الارب) (آنندراج) : سیف اغلف و قوس غلفاء، ای فی غلاف، و کذلک کل شی ٔ فی غلاف. (اقرب الموارد) ، سنه غلفاء، سال ارزان و فراخ. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد)
مؤنث اَغلَف. (اقرب الموارد). رجوع به اغلف شود، زمین چراناکرده که در آن گیاه ریزه و کلان باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) ، قوس غلفاء، کمان درغلاف کرده. (منتهی الارب) (آنندراج) : سیف اغلف و قوس غلفاء، ای فی غلاف، و کذلک کل شی ٔ فی غلاف. (اقرب الموارد) ، سنه غلفاء، سال ارزان و فراخ. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد)
لقب معدی کرب بن حارث، بدان جهت که او نخستین به مسک موی را غالیه کرده است. (از منتهی الارب) (از تاج العروس). رجوع به کتاب التاج ص 208 و البیان و التبیین ج 3 ص 231 و رجوع به معدی کرب شود لقب سلمه، عموی أمرؤ القیس بن حجر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (تاج العروس)
لقب معدی کرب بن حارث، بدان جهت که او نخستین به مسک موی را غالیه کرده است. (از منتهی الارب) (از تاج العروس). رجوع به کتاب التاج ص 208 و البیان و التبیین ج 3 ص 231 و رجوع به معدی کرب شود لقب سلمه، عموی أمرؤ القیس بن حجر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (تاج العروس)
خاک، چیز اندک. چیزی اندک و خسیس. هر چیزی اندک، هیچکارۀ خوار و حقیر داشته. یقال: رضی من الوفاء باللفاء، ای من حقه الوافی بالقلیل. (منتهی الارب). مقابل وفاء. (مهذب الاسماء) ، رخت و متاع بر زمین افتاده. (منتهی الارب)
خاک، چیز اندک. چیزی اندک و خسیس. هر چیزی اندک، هیچکارۀ خوار و حقیر داشته. یقال: رضی من الوفاء باللفاء، ای من حقه الوافی بالقلیل. (منتهی الارب). مقابل وفاء. (مهذب الاسماء) ، رخت و متاع بر زمین افتاده. (منتهی الارب)