جدول جو
جدول جو

معنی لغزیدنی - جستجوی لغت در جدول جو

لغزیدنی
(لَ دَ)
درخور لغزیدن. لخشیدنی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لغزیدن
تصویر لغزیدن
لیز خوردن، سر خوردن، خزیدن، لخشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(لَ دَ)
که لغزیدنی نیست. که نخواهد لغزید
لغت نامه دهخدا
(لَ دَ)
که لرزیدن آن ضروری است، ازدر لرزیدن
لغت نامه دهخدا
(دَ)
درخور لیزیدن. که لیز خوردن تواند
لغت نامه دهخدا
(لَ دَ / دِ)
حالت و چگونگی لغزیده. رجوع به لغزیده شود
لغت نامه دهخدا
(خُ دَ)
پای از پیش بدررفتن و افتادن. (برهان). فروخزیدن (بی اراده). عثرت. عثار.زلت. زلل. مزلت. بخیزیدن. آن بود که کسی را پای بخیزد و بیفتد. لیزیدن. سریدن و لیز خوردن است نه افتادن، یعنی ممکن است آدمی بلغزد و نیوفتد. لخشیدن. شخشیدن. استزلال. زّل. (دهار). زلیل. زلول. زلوء. تزلج. زلق. زلیلاء. زلیلی. دحس. (منتهی الارب) :
ترّ است زمین ز دیدگان من
چون پی بنهم همی فرولغزم.
آغاجی.
تر گشت زمین ز آب چشمم
چون پای نهم همی بلغزم.
قول فلان و فلان ترا نکند سود
گرت بلغزد قدم ز پایۀ ایمان.
ناصرخسرو.
شرح آن را گفتمی من ازسری
لیک ترسم تا نلغزد خاطری.
مولوی.
ترا ملامت رندان و عاشقان سعدی
دگر حلال نباشد که خود بلغزیدی.
سعدی.
بگفت آنجا پریرویان نغزند
چو گل بسیار شد پیلان بلغزند.
سعدی.
یکی از صلحای لبنان... به جامع دمشق بر کنار برکه ای طهارت همی ساخت پایش بلغزید و به حوض درافتاد. (گلستان).
یکی را که علم است و تدبیر و رای
گرش پای عصمت بلغزد ز جای.
سعدی.
گرم پای ایمان نلغزد زجای
به سر برنهم تاج عفو خدای.
سعدی.
عجب نبود گران بار ار فرولغزد به آب و گل
که بختی لوک گردد چون گذر باشد به پلوانش.
امیرخسرو.
دلا سلوک چنان کن که گر بلغزد پای
فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد.
حافظ.
مگر گویا از (آن) آئینۀ رخسار شد صائب
که می لغزد زبان در حالت گفتارطوطی را.
صائب (از آنندراج).
انسحاط، از دست لغزیدن. اندلاص، لغزیدن از دست کسی و افتادن. دحض، لغزیدن پای کسی. (منتهی الارب)، به لغت ماوراءالنهر به معنی دوشیدن و آشامیدن باشد. (برهان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارزیدنی
تصویر ارزیدنی
یق ارزیدن شایسته ارزش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازیدنی
تصویر نازیدنی
آنکه قابل نازیدن و تفاخراست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لغزندگی
تصویر لغزندگی
کیفیت لغزنده لغزنده بودن لیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلغیدنی
تصویر پلغیدنی
بر جستنی بیرون جستنی آنچه آماده بر آمدن و بیرون جستن باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لغزیدگی
تصویر لغزیدگی
کیفیت لغزیده لغزیده بودن
فرهنگ لغت هوشیار
سر خوردن لیز خوردن سریدن: بجامع دمشق در آمد و بر کنار برکه کلاسه طهارت همی ساخت پایش بلغزید وبحوض در افتاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لغزیدن
تصویر لغزیدن
((لَ دَ))
سر خوردن و افتادن
فرهنگ فارسی معین
سرخوردن، سریدن، لخشیدن، لیزخوردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از لغزندگی
تصویر لغزندگی
Slipperiness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از لغزندگی
تصویر لغزندگی
glissance
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از لغزندگی
تصویر لغزندگی
kelicinan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از لغزندگی
تصویر لغزندگی
ความลื่น
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از لغزندگی
تصویر لغزندگی
utelezi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از لغزندگی
تصویر لغزندگی
kayganlık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از لغزندگی
تصویر لغزندگی
滑りやすさ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از لغزندگی
تصویر لغزندگی
滑溜
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از لغزندگی
تصویر لغزندگی
הַחלָקָה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از لغزندگی
تصویر لغزندگی
미끄러움
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از لغزندگی
تصویر لغزندگی
Glitschigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از لغزندگی
تصویر لغزندگی
फिसलन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از لغزندگی
تصویر لغزندگی
scivolosità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از لغزندگی
تصویر لغزندگی
resbaladizo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از لغزندگی
تصویر لغزندگی
gladheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از لغزندگی
تصویر لغزندگی
слизькість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از لغزندگی
تصویر لغزندگی
скользкость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از لغزندگی
تصویر لغزندگی
śliskość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از لغزندگی
تصویر لغزندگی
escorregadia
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از لغزندگی
تصویر لغزندگی
পিচ্ছিলতা
دیکشنری فارسی به بنگالی