طایفه ای از مردم قفقاز که از زمان های قدیم ساکن داغستان بوده و زبانشان ترکی است و به لهجه های مختلف تکلم می کنند، ساخته شده به وسیلۀ این قوم، رقص بومی این طایفه که با حرکات تند به صورت فردی یا گروهی اجرا می شود
طایفه ای از مردم قفقاز که از زمان های قدیم ساکن داغستان بوده و زبانشان ترکی است و به لهجه های مختلف تکلم می کنند، ساخته شده به وسیلۀ این قوم، رقص بومی این طایفه که با حرکات تند به صورت فردی یا گروهی اجرا می شود
منسوب به لغت، دانشمند علم لغت. مردی که دانش لغت دارد. دانای به علم لغت. عالم به لغت. ج، لغویون، لغویین: چو ابن رومی شاعر چو ابن مقله دبیر چو ابن معتز نحوی چو اصمعی لغوی. منوچهری
منسوب به لغت، دانشمند علم لغت. مردی که دانش لغت دارد. دانای به علم لغت. عالم به لغت. ج، لغویون، لغویین: چو ابن رومی شاعر چو ابن مقله دبیر چو ابن معتز نحوی چو اصمعی لغوی. منوچهری
نام طائفه ای در قفقازو شاید لکز که یاقوت نام می برد چنانکه در مجمل التواریخ گلستانه (ص 162 و 163) نیز لکزیه آمده است: قومی از ساکنین قفقاز که اصل ایشان از مردم داغستان است و چون اقوام دیگری به داغستان هجوم کرده و سکنی گزیدند قسمتی از مردم آنجا ناچار از مهاجرت به شیروان وگرجستان و اراضی دیگر قفقاز شدند. مجموع نفوس آن که بالغ به پانصد هزار تن است به بیش از پنجاه قوم و قبیله تقسیم شده و جدا شده اند به حدی که زبان یکدیگر را نمیدانند و با زبان ترکی یا فارسی و عربی مقاصد خود را به یکدیگر میفهمانند و چون قسمتی از آنان موسوم به آوار هستند بعقیدۀ نژادشناسان آریائی می باشند. لزگی ها مردمی رشید و آزادمنش و عاشق حریت اند و مدتی طویل در تحت ریاست شیخ شامل برای تحصیل آزادی جنگهای مشهور داشته اند، قمۀ لزگی، رقص لزگی معروف است
نام طائفه ای در قفقازو شاید لکز که یاقوت نام می برد چنانکه در مجمل التواریخ گلستانه (ص 162 و 163) نیز لکزیه آمده است: قومی از ساکنین قفقاز که اصل ایشان از مردم داغستان است و چون اقوام دیگری به داغستان هجوم کرده و سکنی گزیدند قسمتی از مردم آنجا ناچار از مهاجرت به شیروان وگرجستان و اراضی دیگر قفقاز شدند. مجموع نفوس آن که بالغ به پانصد هزار تن است به بیش از پنجاه قوم و قبیله تقسیم شده و جدا شده اند به حدی که زبان یکدیگر را نمیدانند و با زبان ترکی یا فارسی و عربی مقاصد خود را به یکدیگر میفهمانند و چون قسمتی از آنان موسوم به آوار هستند بعقیدۀ نژادشناسان آریائی می باشند. لزگی ها مردمی رشید و آزادمنش و عاشق حریت اند و مدتی طویل در تحت ریاست شیخ شامل برای تحصیل آزادی جنگهای مشهور داشته اند، قمۀ لزگی، رقص لزگی معروف است
محمود بن سبکتگین را گویند. (از آنندراج) : ناز و نیاز کار ایاز است و غزنوی کآن بندۀ نیاز شد و این غلام ناز. ملاشانی تکلو (از آنندراج). چون این زاری به گوش غزنوی خورد سرش غوطه به خون دل فروبرد. حکیم زلالی (از آنندراج). رجوع به محمود بن سبکتگین غزنوی شود متوفی به سال 226 هجری قمری، ابن ربیع ازدی موصلی. از عبدالرحمن بن ثابت بن ثوبان و لیث بن سعد حدیث شنید، و احمد و یحیی و ابویعلی و دیگران از او حدیث سماع کردند. (از لسان المیزان ج 4 ص 418) حکیم غزنوی، مجدودبن آدم سنائی: بشنو این پند از حکیم غزنوی تا بیابی در تن مرده نوی. مولوی. رجوع به سنایی شود
محمود بن سبکتگین را گویند. (از آنندراج) : ناز و نیاز کار ایاز است و غزنوی کآن بندۀ نیاز شد و این غلام ناز. ملاشانی تکلو (از آنندراج). چون این زاری به گوش غزنوی خورد سرش غوطه به خون دل فروبرد. حکیم زلالی (از آنندراج). رجوع به محمود بن سبکتگین غزنوی شود متوفی به سال 226 هجری قمری، ابن ربیع ازدی موصلی. از عبدالرحمن بن ثابت بن ثوبان و لیث بن سعد حدیث شنید، و احمد و یحیی و ابویعلی و دیگران از او حدیث سماع کردند. (از لسان المیزان ج 4 ص 418) حکیم غزنوی، مجدودبن آدم سنائی: بشنو این پند از حکیم غزنوی تا بیابی در تن مرده نوی. مولوی. رجوع به سنایی شود
منسوب است به غزنه. (آنندراج). منسوب است به غزنه که از بلاد هند است. (انساب سمعانی). منسوب به غزنین و غزنی. رجوع به غزنین شود. - سلاطین غزنوی، رجوع به غزنویان شود
منسوب است به غزنه. (آنندراج). منسوب است به غزنه که از بلاد هند است. (انساب سمعانی). منسوب به غزنین و غزنی. رجوع به غزنین شود. - سلاطین غزنوی، رجوع به غزنویان شود
نغزگفتار. شیرین سخن. شیرین گفتار: به شهنامه فردوسی نغزگوی که از پیش گویندگان برد گوی. اسدی. نغزگویان که گفتنی گفتند مانده گشتند و عاقبت خفتند. نظامی. دگر نغزگوئی زبان برگشاد که تا چند کیخسرو و کیقباد. نظامی. چو یابی پرستنده ای نغزگوی از او بیش ازین مهربانی مجوی. نظامی
نغزگفتار. شیرین سخن. شیرین گفتار: به شهنامه فردوسی نغزگوی که از پیش گویندگان برد گوی. اسدی. نغزگویان که گفتنی گفتند مانده گشتند و عاقبت خفتند. نظامی. دگر نغزگوئی زبان برگشاد که تا چند کیخسرو و کیقباد. نظامی. چو یابی پرستنده ای نغزگوی از او بیش ازین مهربانی مجوی. نظامی