جدول جو
جدول جو

معنی لغز - جستجوی لغت در جدول جو

لغز
سخن کنایه آمیز توام با متلک
تصویری از لغز
تصویر لغز
فرهنگ فارسی عمید
لغز
کرتک لوتره بردک پردک کروس ایشتنب (گویش گیلکی)، زولبیایی پیچ در پیچ در تازی سوراخ سوسمار و کلاکموش را گویند، سر بسته چیستان ریشه لغزیدن و لغزش که در ترکیباتی نظیر: پالغز پای لغز آید. ریشه لغزیدن و لغزش که در ترکیباتی نظیر: پالغز پای لغز آید. سوراخ موش دشتی که بسیار پیچدار باشد، راههای کج و معوج، شمردن اوصاف چیزی است بدون آنکه نام آنراببرند چیستان اغلوطه. معزی در صفت قلم گوید: چه پیکرست ز تیر سپهر یافته تیر بشکل تیرو بدو ملک راست گشته چو تیر. کجا بگرید در کالبد بخندد جان کجا بنالد در آسمان بنازد تیر. ز نادرات جواهر نشان دهد بسر شک ز مشکلات ضمایر خبر دهد بصریر... (المعجم. مد. چا. 16- 313: 1)، لغاز
فرهنگ لغت هوشیار
لغز
((لُ غُ))
خرده، عیب، ایراد
تصویری از لغز
تصویر لغز
فرهنگ فارسی معین
لغز
((لُ غَ))
چیستان، سخن سر بسته و مشکل، راه های کج و معوج
تصویری از لغز
تصویر لغز
فرهنگ فارسی معین
لغز
چیستان، کردک
تصویری از لغز
تصویر لغز
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لغزش
تصویر لغزش
انحراف، تخطی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لغزش
تصویر لغزش
سر خوردن، لیز خوردن، کنایه از خطا، خلاف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لغزه
تصویر لغزه
برشی از میوه قطعه ای از پرتقال لیمو و مانند آن: یک لغزه پرتقال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لغزش
تصویر لغزش
لغزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لغزه
تصویر لغزه
((لَ زَ یا زِ))
برشی از میوه، قطعه ای از پرتقال، لیمو و مانند آن، یک لغزه پرتقال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لغزش
تصویر لغزش
((لَ زِ))
لغزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لغزش
تصویر لغزش
Lapse, Tripping
دیکشنری فارسی به انگلیسی
оплошность , спотыкание
دیکشنری فارسی به روسی
промах , спотикання
دیکشنری فارسی به اوکراینی
lapsus, trébuchement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
चूक , ठोकर
دیکشنری فارسی به هندی
שגיאה , מעידה
دیکشنری فارسی به عبری
過失 , つまずき
دیکشنری فارسی به ژاپنی
ข้อผิดพลาด , สะดุด
دیکشنری فارسی به تایلندی
ত্রুটি , ধাক্কা
دیکشنری فارسی به بنگالی
لغزش , ٹھوکر
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از لغزنده
تصویر لغزنده
لیزخورنده، لیز، سر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لغزاندن
تصویر لغزاندن
لیز دادن، سر دادن، خزاندن
فرهنگ فارسی عمید