جدول جو
جدول جو

معنی لغد - جستجوی لغت در جدول جو

لغد
لگد
تصویری از لغد
تصویر لغد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بلغد
تصویر بلغد
ویژگی چیزهایی که روی هم نهاده شده است، توده شده، بلغنده، بلغده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لغت
تصویر لغت
واژه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رغد
تصویر رغد
زندگانی خوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زغد
تصویر زغد
گنگ درمانده در سخن
فرهنگ لغت هوشیار
پرنده ای حرام گوشت دارای چشمهای درشت در طرف سرش دو دسته پر شبیه گوش گربه قرار دارد و به شومی و نحوست معروف است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چغد
تصویر چغد
جغد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سغد
تصویر سغد
باران نرم نرمه باران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صغد
تصویر صغد
پارسی تازی گشته سغد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لرد
تصویر لرد
لقبی که در انگلستان به بعضی اشخاص که دارای مقام عالی باشند داده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لغز
تصویر لغز
سخن کنایه آمیز توام با متلک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لغط
تصویر لغط
بانگ، خروش، آواز درهم و مبهم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لدغ
تصویر لدغ
گزیدن، گزیدن با نیش، نیش زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لبد
تصویر لبد
پشم و موی پر پشت و درهم رفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لند
تصویر لند
مقابل دختر، پسر، آلت تناسل مرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رغد
تصویر رغد
فراخی و خوشی زندگانی، غذای مطبوع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لرد
تصویر لرد
صحرا، بیابان، میدان، میدان اسب دوانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لغو
تصویر لغو
باطل کردن، باطل، بی فایده، سخن بیهوده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاد
تصویر لاد
دیوار، هر طبقه از دیوار گلی، چینۀ دیوار
پی، بیخ، بنیاد، برای مثال به پای پست کند برکشیده گردن شیر / به دست رخنه کند لاد آهنین دیوار (عنصری - ۱۴۵)
خاک
پارچۀ نرم و لطیف، دیبا، حریر، برای مثال باد همچون لاد پیش تیغ تو پولاد نرم / پیش تیغ دشمنانت سخت چون پولاد، لاد (قطران - ۴۳۹)
مخفّف واژۀ لادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لرد
تصویر لرد
آنچه از مایعات در ته ظرف ته نشین شود، درد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لگد
تصویر لگد
لت یا ضربه ای که با پا به کسی یا چیزی زده شود
لگد انداختن: لگد پراندن ستور
لگد افکندن: لگد پراندن ستور، لگد انداختن
لگد پراندن: لگد انداختن، لگد زدن
لگد پرانیدن: لگد انداختن، لگد زدن، لگد پراندن
لگد زدن: با پا به کسی یا چیزی زدن، لگد انداختن ستور
لگد کردن: پا بر روی کسی یا چیزی گذاشتن، پایمال کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لحد
تصویر لحد
گور، سنگی که بالای سر مرده بر روی گور نصب کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لند
تصویر لند
سخنی که زیر لب از روی خشم و اوقات تلخی گفته شود
لند لند: غرغر
لند لند کردن: غرغر کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لغت
تصویر لغت
واژه، کلمه، زبان و کلام هر قوم که به آن تکلم کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لبد
تصویر لبد
پشم و موی برهم نشسته و به هم چسبیده مانند یال شیر، نمد، نمدزین اسب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاد
تصویر لاد
کینه ورز دشمن سر سخت دیوار از گل برآورده، چینه دیوار
فرهنگ لغت هوشیار
پشم پشم گوسفند پشم شتر نمت نمد، خوی گیر زین، پشم نشسته پشم پشم به هم چسبیده پشم گوسفند و شتر: وین عمارت کردن گور و لحد نی بسنگ است و بچوب ونی لبد. (مثنوی نیک. 130: 3) نمد نمط: مور اسود بر سر لبد سیاه مور پنهان دانه پیدا پیش راه (مثنوی لغ)، نمدزین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحد
تصویر لحد
شکاف در پهن گور، شکاف کرانه گور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لتد
تصویر لتد
مشت زدن لت زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لرد
تصویر لرد
بیابان، صحرا آنچه که از مایعات در ته ظرف ته نشین شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لدغ
تصویر لدغ
گزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لدد
تصویر لدد
دشمنی سخت در گیری سخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لگد
تصویر لگد
زخم با پای از ستور یا آدمی جفته، جفتک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لکد
تصویر لکد
زدن با دست، دور کردن راندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لمد
تصویر لمد
درگاه لیسی فروتنی به خواری، زدن، سیلی زدن
فرهنگ لغت هوشیار