- لغاب
- تیر هیچکاره، پر زرد
معنی لغاب - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بیماری، سستی، گولی
سخت عاجز و ناتوان ساختن
جمع رغبت. خواهشها، آرزوها
شورشی آشوبگر
بسیار بازیگر، بازیکن
زمینی که در آن آب بایستد و علف و نی بروید
آب دهن، بزاق
هر مایعی که اندکی غلیظ و چسبنده باشد
مادۀ شفاف یا رنگین که بر روی کاشی یا ظروف سفالی می دهند
روکش شیشه ای نیمه مذاب بر لایه ای از فلز که نقش محافظ در برابر واکنش های شیمیایی داشته و به عنوان تزئین به کار می رود
آهار
لعاب دادن: پوشش ظریف از لعاب به شیء سفالی یا فلزی دادن، غلیظ شدن
هر مایعی که اندکی غلیظ و چسبنده باشد
مادۀ شفاف یا رنگین که بر روی کاشی یا ظروف سفالی می دهند
روکش شیشه ای نیمه مذاب بر لایه ای از فلز که نقش محافظ در برابر واکنش های شیمیایی داشته و به عنوان تزئین به کار می رود
آهار
لعاب دادن: پوشش ظریف از لعاب به شیء سفالی یا فلزی دادن، غلیظ شدن
برگزیده و خالص از هر چیز، لب، مغز چیزی مانند مغز بادام، گردو و امثال آن ها، عقل
لغت ها، واژه ها، کلمه ها، زبانها و کلامهای هر قوم که به آن تکلم کنند، جمع واژۀ لغت
چیرگی جستن چیره دست بسیار چیره دست سخت چیره. چیره دست، مبالغه غالب، سخت چیره
سست درمانده
ناب برگزیده خالص و برگزیده از چیزی نفیس: باز باش ای باب بر جویای باب تا رسند از تو قشور اندر لباب. (مولوی لغ)
آب دهن که روان باشد بسیار بازیگر
درخت ارس سرو کوهی، جمع لزب، اندک ها
مانده شدن، رنجه شدن
آوازه بانگ
پارسی است لگام خیو شتر لگام لجام: و همان ساعت آواز لغام و جرس اشتران بر آمد
خرده، عیب
جمع لغه، واژگان جمع لغت. یا علم لغات. لغت شناسی. یا اهل علم لغات. لغت شناسان: ... چنانکه اهل علم لغات آنرا بیان کنند
پر پوسیده
جمع لصب، تنگه ها خرد شکاف ها
جایی که در آن آب ایستاده ودر وی علف و نی بروید باتلاق، آب آلوده و کثیف مانند آب کشتارگاه و غیره
تشنگی
تشنگی، زبانه زدن، آفرازه