جدول جو
جدول جو

معنی لعمظه - جستجوی لغت در جدول جو

لعمظه
(سَ رَ دَ)
گوشت به دندان برکندن از استخوان. لعماظ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ غَیْ یُ)
در شر و بدی انداختن کسی را. (از ذیل اقرب الموارد از لسان) ، داخل کردن همه نره را در شرم زن. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ عَ ظَ)
رجل ٌ لمعظهٌ، مرد آزمند سخت لیسنده (مقلوب لعمظه). (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لُ ظَ)
آزمند و آرزومند گوشت. لعمظ. لعموظ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ مِ ظَ)
جمع واژۀ لعمظ. (منتهی الارب). رجوع به لعمظ شود
لغت نامه دهخدا
(لُ مَظَ)
پارۀ طعام. ج، لمظ. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(لُ ظَ)
سپیدی لب زیرین اسب. لمظ، سپیدی هر دو لب، سپیدی یکی از دو لب، نکته ای سیاه در دل، نکته ای از سپیدی دل. (از لغات ضدّ). و فی حدیث علی علیه السلام: و الایمان یبدو لمظهٌ فی القلب کلما ازداد الایمان ازدادت اللمظه، اندک از روغن که به انگشت برداشته شود، اندکی سپیدی در دست اسب یا در پای آن بر مویهای گرداگرد سم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ مَ)
آزمند و آرزومند گوشت. لعموظ. لعموظه. (منتهی الارب). ج، لعامظه، لعامیظ
لغت نامه دهخدا