جدول جو
جدول جو

معنی لعمرالله - جستجوی لغت در جدول جو

لعمرالله(لَ عَ رُلْ لاه)
قسم به بقای خدای تعالی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ رُلْ لاه)
دهی است از بخش بستان آباد شهرستان تبریز با 989 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4) ، آشکار کردن عورت. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اندام نهانی آشکارا کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، رسیدن هنگام موی برکندن از پوست. (ناظم الاطباء). هنگام مو برکندن شدن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، گذرانیدن تیرانداز تیر را از نشانه. بشتاب نیزه زدن کسی را. (از ناظم الاطباء) ، افتادن بار نخله بعد از بزرگ شدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
بجان تو بزندگی و حیات تو سوگند بعمر تو بجان و زندگی تو. توضیح اشارت است بدین آیه: و لعمرک انهم لفی سکر تهم یعمهون. (سوره: 15 الحجر. آیه 72) از لعمرک کلاه تشریفش قم فاقذری قبای تکلفیش (سنائی) بر آورنده افلاک خواجه لولاک بفرق تاج لعمرک محمد محمود. (سروش محج)
فرهنگ لغت هوشیار
خدا داناست خدا میدانند: توچه دانی که از وفاچه نمودم بجان تو علم الله که جان من چه کشید از جفای تو، (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار