کاسنی، ارزانی سال، این جهان بدان جهت که زودتر رود و زایل شود، یک آشام شراب، گیاه سبک ستورچریده باشد یا نه. و فی الحدیث: او جدتم یا معشرالانصار علی لعاعه من الدنیا اعطیتها المؤلفه قلوبهم. (؟) (منتهی الارب)
کاسنی، ارزانی سال، این جهان بدان جهت که زودتر رود و زایل شود، یک آشام شراب، گیاه سبک ستورچریده باشد یا نه. و فی الحدیث: او جدتم یا معشرالانصار علی لعاعه من الدنیا اعطیتها المؤلفه قلوبهم. (؟) (منتهی الارب)
عدن لاعه، دهی است به یمن غیر عدن ابین. شهری است در کوه صبر و عدن دهی است که به وی منسوب کنند. (منتهی الارب). شهری است در جبل صبر از نواحی یمن بر کنار آن دیهی با لطافت است عدن لاعه نام. ولاعه موضعی است از یمن که دعوت مصریین از آنجا آغاز شد و محمد بن الفضل الداعی از آنجاست و از دعاه مصری ابوعبدالله شیعی صاحب دعوت سرزمین مغرب بدانجا درآمده است. (معجم البلدان)
عَدَن ُ لاعه، دهی است به یمن غیر عدن ابین. شهری است در کوه صَبر و عَدَن دهی است که به وی منسوب کنند. (منتهی الارب). شهری است در جبل صبر از نواحی یمن بر کنار آن دیهی با لطافت است عدن لاعه نام. ولاعه موضعی است از یمن که دعوت مصریین از آنجا آغاز شد و محمد بن الفضل الداعی از آنجاست و از دُعاه مصری ابوعبدالله شیعی صاحب دعوت سرزمین مغرب بدانجا درآمده است. (معجم البلدان)
گول، لقب نهنده مردم را. فسوس کننده، مرد نیک زیرک، سخن ساز حاضرجواب. (منتهی الارب). مرد بسیارگوی و حاضرجواب. (منتخب اللغات). ج، لقاعات. گویند فی کلامه لقاعات، کنایه از این است که از اقصای حلق سخن میگوید. (منتهی الارب)
گول، لقب نهنده مردم را. فسوس کننده، مرد نیک زیرک، سخن ساز حاضرجواب. (منتهی الارب). مرد بسیارگوی و حاضرجواب. (منتخب اللغات). ج، لقاعات. گویند فی کلامه لقاعات، کنایه از این است که از اقصای حلق سخن میگوید. (منتهی الارب)
نان گاورس. حشر. (منتهی الارب). نان گاورسین. (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی). سوزنی در قافیۀ منیه و عطیه وقضیه، لعیه آورده است: حدیث حسب حال خویش گویم صواب آید ندانم یا خطیه نه گندم دارم از بهر کلیچه نه ارزن دارم از بهر لعیه از آن سیم و زر و غله چه گویی نصیب سوزنی هل من بقیه. سوزنی
نان گاورس. حشر. (منتهی الارب). نان گاورسین. (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی). سوزنی در قافیۀ منیه و عطیه وقضیه، لعیه آورده است: حدیث حسب حال خویش گویم صواب آید ندانم یا خطیه نه گندم دارم از بهر کلیچه نه ارزن دارم از بهر لعیه از آن سیم و زر و غله چه گویی نصیب سوزنی هل من بقیه. سوزنی