جدول جو
جدول جو

معنی لطیفه - جستجوی لغت در جدول جو

لطیفه
(دخترانه)
مؤنث لطیف
تصویری از لطیفه
تصویر لطیفه
فرهنگ نامهای ایرانی
لطیفه
مونث لطیف: و سخن نیکو سخن نغز بزله مونث لطیف: اقوال لطیفه اشارات لطیفه، گفتاری نغز مطلبی باریک و نیکو نکته: وشیث علیه السلام آن صحیفه را که متضمن سی لطیفه بود نگاه میداشت، بذله شوخی: سبک بدره زر در پیش روح افزا نهادند و بلطیفه سمک گفت که در خانه مطربان زربحساب خرج کنیم، نکته باریک دقیقه: لطیفه ایست در آن لب که هیچ نتوان گفت اگر دلم دهدی خلق را نمایم آن. (فرخی. عبد. 301)، اشارت دقیقی که از آن معنیی در ذهن خطور کند که آنرا نتوان تعبیر کرد جمع لطائف (لطایف)، یا لطیفه انسانی (انسانیه)، نفس ناطقه، دل روح
فرهنگ لغت هوشیار
لطیفه
((لَ فَ یا فِ))
هر چیز نیکو، حکایت نغز و معنی دار، بذله، شوخی
تصویری از لطیفه
تصویر لطیفه
فرهنگ فارسی معین
لطیفه
سخن نیکو و پسندیده که باعث شادی و انبساط می شود، در فلسفه لطیف، کنایه از نکتۀ نغز، کنایه از امر بسیار دقیق که قابل درک است و قابل بیان نیست
تصویری از لطیفه
تصویر لطیفه
فرهنگ فارسی عمید
لطیفه
Witticism
تصویری از لطیفه
تصویر لطیفه
دیکشنری فارسی به انگلیسی
لطیفه
graça
دیکشنری فارسی به پرتغالی
لطیفه
Witz
دیکشنری فارسی به آلمانی
لطیفه
dowcip
دیکشنری فارسی به لهستانی
لطیفه
острота
دیکشنری فارسی به روسی
لطیفه
дотепність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
لطیفه
geestige opmerking
دیکشنری فارسی به هلندی
لطیفه
agudeza
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
لطیفه
trait d'esprit
دیکشنری فارسی به فرانسوی
لطیفه
battuta spiritosa
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
لطیفه
व्यंग्य
دیکشنری فارسی به هندی
لطیفه
lelucon
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
لطیفه
재치 있는 말
دیکشنری فارسی به کره ای
لطیفه
חִידוּד
دیکشنری فارسی به عبری
لطیفه
妙语
دیکشنری فارسی به چینی
لطیفه
機知に富む発言
دیکشنری فارسی به ژاپنی
لطیفه
espri
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
لطیفه
mzaha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
لطیفه
คำพูดตลก
دیکشنری فارسی به تایلندی
لطیفه
হাস্যরস
دیکشنری فارسی به بنگالی
لطیفه
لطیفہ
دیکشنری فارسی به اردو
لطیفه
نكتةٌ
دیکشنری فارسی به عربی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لطیمه
تصویر لطیمه
مشک، نافۀ مشک، بازار عطرفروشان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عطیفه
تصویر عطیفه
کمان
فرهنگ لغت هوشیار
قدیفه در فارسی: آبچین به پیمان که چیزی نخواهی رمن ندارم به مرگ آبچین و کفن (فردوسی) فرخشه سان پوسته رمن این واژه قطائف است که فارسیان قطایف گویند و گمان می رود که واژه (قطاب) را از آن برگرفته باشند، تاج خروس ازگیاهان جامه پرداز خوابناک، جمع قطائف (قطایف)، یا قطیفه حمام (حمامی)، قطیفه که پس از بیرون شدن از گرمابه تن را بدان خشک کنند: مگر قطیفه حمامی است خلعت وصل که می دهد بعاشق بتان لاله عذار هنوز عاشق مسکین نکرده خشک عرق که باز در بر بیگانه ای گرفته قرار، تاج خروس، گل جعفری
فرهنگ لغت هوشیار
مشک، مشکدان، بازار بویه فروشان مشک، طبله مشک: زلف مگو یک لطیمه عنبر سارا. (قاآنی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لطیفی
تصویر لطیفی
در تازی نیامده: تنکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لفیفه
تصویر لفیفه
گول، چیدست: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لغیفه
تصویر لغیفه
فرنی بتابه
فرهنگ لغت هوشیار
لطافت در فارسی: درتازی: ریز ریز شدن خرد شدن، باریک گشتن: در فارسی: تری نازکی ترونی، نیکویی خوبی، سبکی: تنکی کشی، باز بودن روشن بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطیفه
تصویر قطیفه
((قَ عَ یا عِ))
حوله، چادرهای ورپیچیده
فرهنگ فارسی معین