لطیف الدین سنجری، متخلص به لطیف. از مردم مراغه است و این رباعی او راست: گوئی که بگو چگونه اشکت خون شد چون نیست دلی باتو چه گویم چون شد در دیدۀ من خیال رخسار تو بود اشکم چو گذر کرد بر آن گلگون شد. (قاموس الاعلام ترکی). رجوع به لطیف الدین زکی مراغه ای شود
لطیف الدین سنجری، متخلص به لطیف. از مردم مراغه است و این رباعی او راست: گوئی که بگو چگونه اشکت خون شد چون نیست دلی باتو چه گویم چون شد در دیدۀ من خیال رخسار تو بود اشکم چو گذر کرد بر آن گلگون شد. (قاموس الاعلام ترکی). رجوع به لطیف الدین زکی مراغه ای شود
دهی از دهستان جلگه افشار بخش اسدآباد شهرستان همدان، واقع در هفت هزارگزی جنوب باختری قصبۀ اسدآباد و پنج هزارگزی باختر شوسۀ اسدآباد به کنگاور. جلگه، سردسیر، مالاریائی و دارای 84 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، لبنیات، حبوبات و صیفی. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم و گلیم بافی و راه آن مالرو است و در فصل خشکی اتومبیل بدانجا توان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی از دهستان جلگه افشار بخش اسدآباد شهرستان همدان، واقع در هفت هزارگزی جنوب باختری قصبۀ اسدآباد و پنج هزارگزی باختر شوسۀ اسدآباد به کنگاور. جلگه، سردسیر، مالاریائی و دارای 84 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، لبنیات، حبوبات و صیفی. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم و گلیم بافی و راه آن مالرو است و در فصل خشکی اتومبیل بدانجا توان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
مونث لطیف: و سخن نیکو سخن نغز بزله مونث لطیف: اقوال لطیفه اشارات لطیفه، گفتاری نغز مطلبی باریک و نیکو نکته: وشیث علیه السلام آن صحیفه را که متضمن سی لطیفه بود نگاه میداشت، بذله شوخی: سبک بدره زر در پیش روح افزا نهادند و بلطیفه سمک گفت که در خانه مطربان زربحساب خرج کنیم، نکته باریک دقیقه: لطیفه ایست در آن لب که هیچ نتوان گفت اگر دلم دهدی خلق را نمایم آن. (فرخی. عبد. 301)، اشارت دقیقی که از آن معنیی در ذهن خطور کند که آنرا نتوان تعبیر کرد جمع لطائف (لطایف)، یا لطیفه انسانی (انسانیه)، نفس ناطقه، دل روح
مونث لطیف: و سخن نیکو سخن نغز بزله مونث لطیف: اقوال لطیفه اشارات لطیفه، گفتاری نغز مطلبی باریک و نیکو نکته: وشیث علیه السلام آن صحیفه را که متضمن سی لطیفه بود نگاه میداشت، بذله شوخی: سبک بدره زر در پیش روح افزا نهادند و بلطیفه سمک گفت که در خانه مطربان زربحساب خرج کنیم، نکته باریک دقیقه: لطیفه ایست در آن لب که هیچ نتوان گفت اگر دلم دهدی خلق را نمایم آن. (فرخی. عبد. 301)، اشارت دقیقی که از آن معنیی در ذهن خطور کند که آنرا نتوان تعبیر کرد جمع لطائف (لطایف)، یا لطیفه انسانی (انسانیه)، نفس ناطقه، دل روح