- لسه
کرسی بخش در ’مانش’، از ولایت کوتانس، کنار رود آی به فرانسه، دارای راه آهن و 1050 تن سکنه
معنی لسه - جستجوی لغت در جدول جو
- لسه (لَ سَ / سِ)
گوشت بد. بعضی قسمتهای ناچیز و هیچکارۀ گوشت گوسفند وجز آن. فضول گوشت، یعنی سوای گوشت لخم و استخوان. گوشت کم با پوست و پیه دوسیده. پوست درونی گوشت گوسفند و گاو و امثال آن که به چربو و پیه پیوسته باشد
- لسه (لُ سِ)
نام شهری به آسیای صغیر در عهد اردشیر دوم هخامنشی. (ایران باستان ج 2 ص 1139)
- لسه
میانه ی شکم و ران، جای شل، مکان ریختن نمک بر روی تخته سنگها جهت لیسیدن دام، مکانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نشست برای رسیدگی و گفتگو دربارۀ امری، محلی که چنین نشستی در آن برگزار می شود
حالتی بین خواب و بیداری که بر اثر فضایی خوشایند ایجاد می شود، در تصوف حالت بین خواب وبیداری شخص عارف و صوفی
فلس پشیز (ماهی) : جدول تقویم باغ کرد هوا پر نقط فلسه زرین گل کرد صبا بر کنار
یکبار نشستن، اجتماع جمعی از مردم برای انجام امری یا شنیدن نطقی با داشتن یک رئیس
