جدول جو
جدول جو

معنی لسقویک - جستجوی لغت در جدول جو

لسقویک(لِ)
نام قصبۀ مرکز قضا در ولایت و سنجاق یانیه، واقع در 65 هزارگزی شمال یانیه کنار نهر چارشووه که به نهر ویوسه میریزد، در محل مرتفعی واقع گشته و دارای 2700 تن سکنه و چندین جامع و تکیه و یک چارسوق و یک منار ساعت دارد، در اوائل مرکزیک ناحیه بود بعداً مدتی سمت مرکزیت یک سنجاق تازه و جدیدالاحداث را پیدا کرد. و سپس بار دیگر مبدل به مرکز قضا گشت. اهالی مسلمان و در امور تجارتی و صرافی مهارت و زبردستی تامه دارند. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
لسقویک(لَ)
نام قضائی است در ولایت و سنجاق یانیه و از طرف جنوب شرقی و جانب جنوب به دو قضای قونیچه و نقس یانیه و از سوی مغرب و شمال غربی به سنجاق ارکری و از سمت شمال و شمال شرقی به سنجاق کوریجه محدود میباشد. 49 قریه دارد و عده نفوسش به 18052 نفر بالغ می گردد و اکثر مسلمانند. اراضی آن چندان حاصلخیز نیست و غالب نقاط سنگلاخ میباشد مراتعی نسبتاً خوب و گوسفند و بز و حیوانات اهلی دیگر دارد و محصولاتش از حبوبات متنوعه و پاره ای سبزیجات و میوه جات است. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(لِ)
نام قصبۀ مرکزقضا در سنجاق نیش از صربستان، واقع در 35هزارگزی جنوب نیش کنار نهر مورادی. دارای 9790 تن سکنه. و از جمله قطعاتی است که طبق عهدنامۀ برلن به صربستان واگذار شده و اکثر اهالی همجوار آن از نژاد آرناؤد و مسلمانند که قبل از واگذاری به ممالک عثمانی مهاجرت کرده و بدانجا اقامت گزیده اند. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مسواک. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به مسواک شود
لغت نامه دهخدا
(اِ قِ)
مسواک کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). مسواک بدندان مالیدن. (آنندراج). مالیدن دهان را با مسواک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مالیدن و از آن است تسویک دندان به مسواک. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از المنجد). تسوﱡک. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ قَ وی ی)
کشت آب خورده و کشت آبی، خلاف عدی. کشت دشتی که از باران آب خورد. (منتهی الارب). در مقابل مظمأی که آسمان آن را آبیاری می کند. (از اقرب الموارد). کشت بر آب رود و کاریز. (مهذب الاسماء). کشت که آب رود و چشمه خورد. مسقاوی. مسقی. آبی. مقابل دیم و دیمی و مظمی. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
بید مجنون
فرهنگ گویش مازندرانی