جدول جو
جدول جو

معنی لسعاء - جستجوی لغت در جدول جو

لسعاء
(لِ)
جایگاهی است. لسعی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(پَ)
سخن چین گردانیدن. بسخن چینی داشتن.
لغت نامه دهخدا
(کَ)
مؤنث اکسع. کبوتر ماده ای که پرهای زیر دم آن سپید بود. (ناظم الاطباء). رجوع به اکسع شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
مؤنث اسلع، زن کفیده پای. (ناظم الاطباء) ، زن برص زده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
مؤنث ارسع. زن دردمند نیام چشم. (ناظم الاطباء) ، عین رسعاء، چشمی که نیامش برچفسیده باشد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، رسع. (ناظم الاطباء). و رجوع به رسع شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
تأنیث الکع. ناکس و فرومایه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
تأنیت الطع. زنی که دندانش فروریخته و بیخش باقی مانده باشد، زن که نهفت وی کم گوشت یا خشک و یا خرد باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
تأنیث العس. ج، لعس، جاریهٌ لعساء، دختر نهایت سرخ رنگ که اندک به سیاهی زند، شفه لعساء، لب مایل به سیاهی. لبی سیاه فام. (مهذب الاسماء). (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
جمع واژۀ لعو. (منتهی الارب). رجوع به لعو شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از لعساء
تصویر لعساء
لب تیره زن، سرخ و سیاه دختر
فرهنگ لغت هوشیار