- لست
- خوب و نیکو، ستبر
معنی لست - جستجوی لغت در جدول جو
- لست ((لَ سْ))
- خوب، نیکو، قوی
- لست
- قوی، ستبر، استوار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
لیسیدن: توضیح شاهدی که برای لشتن درستون دوم همین صفحه آمده در آنندراج و لغت نامه برای لستن هم ضبط شده
سرین کفل آلست آرست الست
ازل، زمانی که ابتدا ندارد، جمله ماخوذ از قرآن کریم، الست بربّکم؟ به معنای آیا من پروردگار شما نیستم؟ (اعراف - ۱۷۳)، برای مثال برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر / که ندادند جز این تحفه به ما روز الست (حافظ - ۶۰)
سرین، کفل، ران،برای مثال همچون رطب اندام و چو روغنش سرین / همچون شبه زلفکان و چون دنبه الست (عسجدی - ۲۵)
سرین، کفل، ران،
گرست، بسیار مست، سیاه مست
سیاه مست طافح
آلر، سرین، کفل، ران
آزمایش
برخورداری
فهرست، سیاهه
واژه
تحصن
پائئن واساس چیزی
سد نمودن، بستن و بمعنای به اماکن مقدسه پناه آوردن
از اعضای بدن، بازو و ساعد و کف دست و انگشتان را گویند
حقیر
بی حال، بی رمق، کاهل
آزادی و رهائی و خلاصی و نجات
کلمه ایست فرانسوی بمعنی حرکت و جنبش تن عموماً و دست خصوصاً گاه سخن گفتن و اشاره
جهیدن، پریدن تفحص کردن، جستن تفحص کردن، جستن
چالاک و چابک را گویند
خساست، فرومایگی، نامردی، فروده، ناکسی
کلمه ای است انگلیسی که در زبان فارسی متداول شده و بمعنی امتحان و آزمایش است و در مورد استعدادهای طبیعی و اکتسابی افراد بکار میرود
پایین، تحت، زیر، کوتاه
نرم و ملایم، نازک، ناتوان، ضعیف، کم زور
جو دو سر، جوی بی پوست، جو ترش، برآوردن روده را، ستردن موی را، بریدن، ته کاسه را بالاآوردن، زدن، ریخ زدن و ریدن جو دو سر
غسل و شست و شو انگشت بزرگ دست و پا
شستشو، عمل شستن چیزی
وضع بدن و حرکات اندام شخص، کنایه از حرکت و رفتاری که شخص با آن مقصود و احساس خود را بیان می کند
خسیس بودن، فرومایگی، پستی