جدول جو
جدول جو

معنی لزومیه - جستجوی لغت در جدول جو

لزومیه
(لُ می یَ)
تأنیث لزومی، قضیۀ شرطیۀ متصلۀ لزومیه. رجوع به قضیه شود. جرجانی در تعریفات گوید: ماحکم فیها بصدق قضیه علی تقدیر اخری لعلاقهبینهما موجبه لذلک. (تعریفات). اللزومیه الذهنیه، کونه بحیث یلزم من تصور المسمی فی الذهن تصوره فیه فیحقق الانتقال منه الیه کالزوجیه للاثنین. (تعریفات)
لغت نامه دهخدا
لزومیه
بایستیک زبانزد فرزانی مونث لزومی. یا قضیه لزومیه . قضیه ایست که میان مقدم و تالی و شرط و مشروط آن لزوم و التزام عقلی باشد مقابل قضیه اتفاقیه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لامیه
تصویر لامیه
قصیده ای که با قافیۀ لام باشد
فرهنگ فارسی عمید
(طُ می یَ)
گولی. نادانی، ناکسی. دون همتی. (منتهی الارب). طغومه
لغت نامه دهخدا
(لُ ثَ می یَ)
جامه ای است شریف و ثمین. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لُ قَ می یَ)
حنطهٌ لقیمیه، گندم بزرگ سریه، گندم منسوب به لقیم که دهی است در طایف. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
اواریست. نقاش فرانسوی، مولد نانت (1821-1896 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(نَ گُ تَ)
ضرورتاً. بالضروره. اضطراراً
لغت نامه دهخدا
(زَ هََ)
لصوصه. لصاص. لصص. لصوص. دزدیدن. (منتهی الارب). دزدی
لغت نامه دهخدا
(گَ زَ / زِ)
دهی است از دهستان سربنان بخش زرند شهرستان کرمان، واقع در 9000گزی شمال خاوری زرند و 6000گزی خاور راه فرعی زرند به راور. هوای آن سرد و دارای 159 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود ومحصول آن غلات، حبوبات، تریاک و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(رَ ئی یَ)
دهی از دهستان پاریز بخش مرکزی سیرجان. سکنۀ آن 150 تن. آب آنجا از قنات. محصولات عمده آن غلات و حبوب است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(غُ می یَ)
به معنی غلومه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به غلومه شود
لغت نامه دهخدا
(زَ یَ)
سوسمارک. مارمولک... زرمومیه. (از دزی ج 1 ص 586)
لغت نامه دهخدا
(رِ می یَ)
رزامیه. فرقه ای از شیعه بودند که امامت را بعد از علی (رض) ازآن محمد بن حنفیه و بعد از او ازآن پسرش عبداﷲ میدانستند و محارم را حلال شمردند. (از تعریفات جرجانی). یکی از شش فرقۀ مذهب مرجئه. (بیان الادیان). طایفه ای از غلات شیعه میباشند که به امامت محمد بن حنفیه قائل شدند و تاابومسلم رساندند و محرمات را حلال شمردند. (از انساب سمعانی). نام طایفه ای از غلات شیعه که ابومسلم خراسانی را بعد از منصور امام دانند و مقنع صاحب ماه سیام از این فرقه است. (یادداشت مؤلف). پیروان رزام، که امامت را از علی به پسرش محمد (حنفیه) و سپس پسرش ابوهاشم، و پس از آن علی بن عبداﷲ بن عباس منتقل میدانستند. (از الملل و النحل چ قاهره جزء اول ص 247). ازفرق کیسانیۀ راوندیه یعنی شیعیان آل عباس اصحاب مردی بنام رزام معتقد به کشته شدن ابومسلم و بقای ولایت او و ولایت اسلاف سرّاً و بعضی نیز از این فرقه به کشته نشدن ابومسلم و حلول روح خداوند در او عقیده داشتند و این فرقه همان بومسلمیه هستند و مبیضه نیز از میان ایشان برخاسته اند. (از خاندان نوبختی ص 256). یکی از شش فرقۀ مرجئه که بنامهای رزامیه و غیلانیه و تومنیه و صالحیه و شمریه و جهمیه معروفند. (از حاشیۀ غزالی نامه ص 70 از بیان الادیان). و رجوع به فرق ص 24 ومقالات اشعری ص 21 و 22 و تبصره ص 423 و خطط ج 4 ص 177 والملل و النحل چ قاهره ص 247 و ذیل همان صفحه شود
لغت نامه دهخدا
(خُ زَ می یَ)
نام منزلی است از منازل حاج بعد از ثعلبیه. (از معجم البلدان یاقوت)
لغت نامه دهخدا
(اُ می یَ)
ارمیه. ارومی. شهری بمغرب دریاچۀ ارومیه و نسبت بدان ارموی باشد. رجوع به ارمیه شود: آزادخان... بعضی از بلاد آذربایجان هم در تحت تصرف آورده کوچ و متعلقان خود را بامتوسلان فتحعلی خان و شهبازخان در قلعۀ ارومیه که از قلاع مشهوره و در استحکام و متانت آن شهرۀ آفاق است گذاشته قلعۀ مذکوره را محل سکنا مقرر... (مجمل التواریخ ابوالحسن گلستانه ص 157). و رجوع به فهرست آن کتاب شود
دریاچۀ ارومیه، دریاچه ای بمغرب آذربایجان. دریاچۀ ارومیه. چیچست. دریاچۀ شاهی. دریاچۀ تلا. نسبت بدان ارموی است. رجوع به ارمیه (دریاچۀ...، شود
لغت نامه دهخدا
(بَ یَ)
از قرای برخوار از نواحی اصبهان (اصفهان) و نسبت بدان بلومی شود. (از معجم البلدان) (از مراصد) (از مرآت البلدان ج 1 ص 293)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
منسوب به لزوم
لغت نامه دهخدا
(بَیْ یو می یَ)
طریقتی است که مؤسس آن علی بن حجازی بن محمد بیومی (1108 هجری قمری) بوده و خود از پیروان طریقۀ قادریه بوده است و این فرقه در جده و مکه و فرات و سند تکایایی دارد و تکیۀ اصلی آنان در قریه ای نزدیک شهر قاهره است و ذکر پیروان این طریقت ’یا الله ’ است با فرود آوردن سر و گذاردن دستها بر روی سینه هایشان. (دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زوجیه
تصویر زوجیه
شویی شوهری، جفتایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لامیه
تصویر لامیه
لامیه در فارسی لوند: چکامه ای با پساوند ل
فرهنگ لغت هوشیار
لثویه در فارسی مونث لثوی: ژمیک بجیک مونث لثوی: ذ و ظ از حروف لثویه باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لزوما
تصویر لزوما
ضرورتاً، اضطراراً، باید بایست فریچپان ضروره وجوبا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لزوجه
تصویر لزوجه
لزوجت در فارسی: چسبندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لغویه
تصویر لغویه
مونث لغوی یاوه مونث لغوی سخن بیهوده جمع لغویات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوزیه
تصویر لوزیه
پارسی تازی گشته لوزینه افروشه بادام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رومیه
تصویر رومیه
مونث رومی زن اهل روم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نجومیه
تصویر نجومیه
مونث نجومی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزوعیه
تصویر نزوعیه
نزوعیه در فارسی خواهندگی مونث نزوعی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملزومه
تصویر ملزومه
مونث ملزوم، جمع ملزومات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلومیه
تصویر غلومیه
کودکی
فرهنگ لغت هوشیار
بایستی بایستیک منسوب به لزوم: پس اگر وضع مقدم در همه احوال مقتضی وجوب تالی بود موجبه کلی لزومی بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یومیه
تصویر یومیه
روزانه، مخارج یومیه، هر روزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لزوماً
تصویر لزوماً
((لُ مَ نْ))
ضرورتاً، حتماً
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یومیه
تصویر یومیه
روزانه
فرهنگ واژه فارسی سره