جدول جو
جدول جو

معنی لز - جستجوی لغت در جدول جو

لز
(لِ یُ)
موضعی است به جزیره قیس. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
لز
(زُ نُوو)
لزز. استوار بستن چیزی را، سخت کردن، چسبانیدن. (منتهی الارب). برچسبانیدن. (منتخب اللغات) ، نیزه زدن، لازم بودن چیزی را، لازم چیزی گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
لز
(لِزز)
لز شز، چسبنده و ملازم و پاینده در بدی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
لز
چسبنده و ملازم و پاینده در بدی
تصویری از لز
تصویر لز
فرهنگ لغت هوشیار
لز
شن های روان ارتفاعات شنی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لزج
تصویر لزج
لغزنده، چسبنده، چسبناک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لزیر
تصویر لزیر
زیرک، هوشمند، دانا، پرهیزکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لزوم
تصویر لزوم
واجب شدن، ضرورت، لازم بودن
لزوم مالایلزم: در علوم ادبی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لزوجت
تصویر لزوجت
چسبندگی، چسبنده بودن، چسبناک بودن، چسب داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لزوم مالایلزم
تصویر لزوم مالایلزم
در علوم ادبی در عروض شاعر در هر مصراعی یک یا چند چیز را لازم گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لزن
تصویر لزن
آبشخور
فرهنگ لغت هوشیار
چسبندگی چسبناکی لزجی جمع لزوجات، چسبندگی و کشش مولکولی که در محلول های کلوئیدی موجود است چسبندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لزوجات
تصویر لزوجات
جمع لزوجه، چسبندگی ها جمع لزوجت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لزوب
تصویر لزوب
چسبیدن چسبندگی، چسبیدن گل، خشک شدن گل، خشک گردیدن سال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لزنه
تصویر لزنه
سختی زندگی تنگزیستی، سال سخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لزم
تصویر لزم
همدمی همدم گشتن، بایسته گردیدن دارو میانجی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لزوق
تصویر لزوق
چسبدارو چسبدگی دوسندگی چسبیدن دوسیدن، چسبندگی دوسندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لزگی
تصویر لزگی
منسوب به لزگستان از مردم لزگستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لزگه
تصویر لزگه
تکه قطعه قاچ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لزر
تصویر لزر
کلون کلون در
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لزجی
تصویر لزجی
در تازی نیامده: لیزی چسبناکی لزج بودن چسبناکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لزوجه
تصویر لزوجه
لزوجت در فارسی: چسبندگی
فرهنگ لغت هوشیار
بایستی بایستیک منسوب به لزوم: پس اگر وضع مقدم در همه احوال مقتضی وجوب تالی بود موجبه کلی لزومی بود
فرهنگ لغت هوشیار
لازم گردیدن ویرا، ولازم بودن به چیزی، پیوسته ماندن با کسی، لازم بودن به چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لزوم داشتن
تصویر لزوم داشتن
بایستن لازم بودن ضرور بودن بایستن
فرهنگ لغت هوشیار
بااعنات آنست که شاعر حرفی یا کلمه ای را که التزام آن واجب نباشد التزام کند و آنرا در هر بیت یا مصراع مکرر گرداند مثلا ملتزم گردد که قبل از حرف روی یک حرف را تا حرف آخر قصیده یا غزل تکرار کند در صورتیکه تکرار آن لازم نیست مثال: چشم بدت دور ای بدیع شمایل، ماه من و شمع جمع قیایل، جلوه کنان میروی و باز نیایی سرون ندیدم بدین صفت متمایل. درتمام این غزل التزام کرده سات که قبل از حرف روی - یعنی لام - همزه را - که ما ذدر فارسی آنرا تبدیل بیاء میکنیم - تکرار کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لزوما
تصویر لزوما
ضرورتاً، اضطراراً، باید بایست فریچپان ضروره وجوبا
فرهنگ لغت هوشیار
بایستیک زبانزد فرزانی مونث لزومی. یا قضیه لزومیه . قضیه ایست که میان مقدم و تالی و شرط و مشروط آن لزوم و التزام عقلی باشد مقابل قضیه اتفاقیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لزیز
تصویر لزیز
هوشمند، دانا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لزیق
تصویر لزیق
لیسک دریایی، جول باشه سرخپا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لزیقی
تصویر لزیقی
بارانروی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لزج
تصویر لزج
چسبان، چسبناک، لغزان، کش دار، لیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لزرش
تصویر لزرش
ارتعاش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لزره
تصویر لزره
رعشه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لزوم
تصویر لزوم
بایستگی
فرهنگ واژه فارسی سره