جدول جو
جدول جو

معنی لرینی - جستجوی لغت در جدول جو

لرینی
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان شاه آباد، واقع در نه هزارگزی شمال خاوری شاه آبادو چهارهزارگزی باختر شوسۀ شاه آباد به کرمانشاه. کوهستانی. سردسیر. دارای 485 تن سکنه. شیعه کردی و فارسی زبان. آب آن از چاه و چشمه. محصول آن غلات دیم و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و اکثر در زمستان به ناحیۀ گرمسیر سرپل ذهاب میروند. این ده را لرینی دستکی نیز گویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کُ ری / کُرْ ری)
منسوب است به کرین از قراء طبس یا یکی از دو طبس می باشد. (الانساب)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
محلی است از بخش شاه آباد واقع در 10 هزارگزی شمال شاه آباد بین لرینی و چقازرد. ناحیه ایست کوهستانی و سردسیر و دارای 125 تن سکنه، آب آنجا از چاه و چشمه تأمین میشود و محصول عمده آن غلات دیمی و شغل مردمش گله داری و زراعت است و زمستان را به گرمسیر دیره و سرپل زهاب میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(نْیْ)
شارل ژزف پرنس دو. ژنرال بلژیکی در خدمت اتریش، مولد بروکسل (1735-1814 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
دهی از دهستان روضه چای بخش حومه شهرستان ارومیه، واقع در 17500 گزی شمال باختری ارومیه. در مسیر راه ارابه رو ارومیه به موانا. دره، سردسیر سالم دارای 157 تن سکنه سنی، کردی زبان. آب آن از روضه چای و چشمه. محصول آن غلات و توتون و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان جاجیم بافی و راه ارابه رو است. و تابستان از راه موانا اتومبیل توان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
در اصطلاح تصوف، ذاتی. طبعی. ختمی. (یادداشت مؤلف) : اما حجاب دو است: یکی حجاب رینی... و یکی حجاب غینی و این زود برخیزد... پس حجاب ذاتی که رینی است هرگز برنخیزد و معنی رین و ختم و طبع یکی است... جنید گوید:... رین از جملۀ وطنات است و غین از جملۀ خطرات، وطن پایدار بود و خطر طاری. (کشف المحجوب هجویری ص 5)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
جامۀ کوتاهی را گویند که درویشان و فقیران پوشند. (برهان). جامۀ کوتاه تهی دستان. جامۀ پشمی خواه درویشان پوشند خواه غیر ایشان. (برهان). جامۀ پشمین که در وقت کار پوشند. مدرعه. جمّازه
لغت نامه دهخدا
(لُ بَ نا)
نام زنی است، نام دختر ابلیس، نام پسر ابلیس و از اینجاست که شیطان را ابولبینی نامند، نام اسب زفر خنیس بن حدّاء کلبی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
منسوب به لطین. لاطینی. رجوع به لاطین و لاطن و لاتین شود، از مردم لاطین: و هو ’بلوطی’ اسم لطینی. (ابن البیطار)
لغت نامه دهخدا
(لُ جَ)
منسوب به لجین به معنی سیم، سیمین، شیوه ای از خط: و این آلت (یعنی قلم) که یاد کرده بود سه گونه نهاده اند: یکی محرّف تمام و آن خط کز آن قلم آید آن را لجینی خوانند یعنی خط سیمین. (نوروزنامه ص 46)
لغت نامه دهخدا
(لِ یُ)
لژینر. رجوع به لژینر شود
لغت نامه دهخدا
(عُ رَ)
منسوب به عرین بن ابی جابر بن زهیر بن جناب بن هبل بن عبدالله بن کنانه بن بکر بن عوف بن عذره، که بطنی است از قضاعه، از عذره، منسوب به عرین بن ثعلبه بن یربوع، که بطنی است از تمیم. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
منصور بن محمد بن علی بن قرینه بن سوید دهقان، مکنی به ابوطلحه. از مردم بزده و از محدثان است. وی ازمحمد بن اسماعیل بخاری کتاب جامع صحیح را روایت کند. او از ثقات روات بوده و به سال 329 هجری قمری وفات یافته است. (اللباب فی تهذیب الانساب) (انساب سمعانی). محدث در اصطلاح اسلامی به فردی گفته می شود که با استفاده از علم حدیث، روایات پیامبر اسلام (ص) را جمع آوری و بررسی کرده و پس از تحلیل دقیق اسناد و متن ها، روایات صحیح را به دیگران منتقل می کند. در حقیقت، این فرد به عنوان یک نگهبان علمی، سنت نبوی را به دقت ثبت و حفظ کرده است تا از تحریف و تغییر آن جلوگیری شود.
لغت نامه دهخدا
(قَ)
نسبت است به قرین جد قرین بن سهل بن قرین. (اللباب فی تهذیب الانساب) (انساب سمعانی). و رجوع به قرینی (قرین بن سهل...) شود
لغت نامه دهخدا
(قَ نَ)
قرین بن سهل بن قرین. از محدثان است. وی از پدرش سهل روایت کند و پدرش از ابن ابی ذئب. (اللباب فی تهذیب الانساب). و محمد بن غالب از قرین بن سهل روایت دارد. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(قَ نی ی)
نسبت است به قرینه بن سوید دهقان نسفی بزدی، از مردم بزده، جد ابوطلحه منصور بن محمد. (اللباب فی تهذیب الانساب) (انساب سمعانی). رجوع به قرینی منصور شود
لغت نامه دهخدا
(قُ رَ)
عثمان بن عبدالله بن حکیم بن قرین. از فقیهان است. مادرش سکینه دختر حسین بن علی است. (اللباب فی تهذیب الانساب) (انساب سمعانی). ابن اثیر گوید: مؤلف انساب عثمان و موسی بن جعفر بن قرین را دو تن دانسته درحالی که چنین نیست و قرین لقب عثمان بن عبدالله اول است و او جد موسی بن جعفر و نسب او چنین است: موسی بن جعفر بن عثمان، ملقب به قرین. (اللباب). رجوع به قرینی (موسی...) شود
موسی بن جعفر بن قرین عثمانی. از محدثان و از مردم بغداد است. وی از ربیع بن سلیمان و بکاربن قتیبه و جز ایشان روایت کند و از او دارقطنی روایت دارد. (اللباب فی تهذیب الانساب) (انساب سمعانی). رجوع به قرینی (عثمان...) شود
لغت نامه دهخدا
(قُ رَ)
نسبت است به قرین. (اللباب فی تهذیب الانساب). رجوع به قرین شود
لغت نامه دهخدا
هیکل ارینی، ابن ابی اصیبعه در ذیل ترجمه جالینوس از قول او نقل کند: ففی هذا الزمان جمعت کل ما جمعته من المعلمین و ماکنت استنبطته و فحصت عن اشیاء کثیره و وضعت کتباً کثیره لأروض بها نفسی فی معان کثیره من الطب والفلسفه احترق اکثرها فی هیکل ارینی و معنی ارینی السلامه. (عیون الانباء ج 1 ص 74)
لغت نامه دهخدا
(بَ لَ)
دهی از دهستان شیروان بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام است که 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سرینی
تصویر سرینی
مربوط به سرین: عضلات سرینی
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی تازی گشته لاتینی لتینی زبان فرنگی منسوب به لطین لاتینی از مردم لاتین
فرهنگ لغت هوشیار
سیمین نکره ای منسوب به لجین سیمین نقره یی، نوعی از خطوط اسلامی: و این آلت (قلم) که یاد کرده بود سه گونه نهاده اند: یکی محرف تمام و آن خط کز آن قلم آید آنرا لجینی خوانند یعنی خط سیمین
فرهنگ لغت هوشیار
جامه کوتاهی که درویشان و فقیران پوشند: استاد بوعلی درویشی را دید لاینیی بر دوش گرفته پاره پاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاینی
تصویر لاینی
((یِ))
جامه کوتاهی که درویشان و فقیران پوشند
فرهنگ فارسی معین