جدول جو
جدول جو

معنی لذت - جستجوی لغت در جدول جو

لذت
ادراک خوشی، گوارایی، خوشی
تصویری از لذت
تصویر لذت
فرهنگ فارسی عمید
لذت
(لَذْ ذَ)
طلی. (منتهی الارب). خوشی. مقابل الم. ادراک ملائم من حیث هو ملائم. (بحر الجواهر). ادراک لذت، ادراک ملائم است یعنی حالی که تن مردم را موافق باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به الم شود. جرجانی در تعریفات آرد: ادراک الملائم من حیث انه ملائم کطعم الحلاوه عند حاسه الذوق والنور عندالبصر و حضور المرجو عند القوه الوهمیه والامورالماضیه عندالقوه الحافظهتلتذ بتذکرها و قید الحیثیه الملائم من حیث انّه ملائم، للاحتراز عن ادراک الملائم لامن حیث ملائمه فانه لیس بلذه کالدواء النافع المر. فانه ملائم من حیث انه نافع فلایکون لذه من حیث انه مر. اللّذه وصول ملائم الشی ٔو ادراکه لوصول ذلک. (حکمه الاشراق سهروردی چ کربن ص 224). صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: بالفتح والتشدید مقابله للالم و هما بدیهیان و من الکیفیات النفسانیه فلا یعرفان بل انما یذکر خواصهما دفعاً للالتباس اللفظی. قیل اللذه ادراک و نیل لما هو عند المدرک کمال و خیر من حیث هو کذلک و الالم ادراک و نیل لما هو عندالمدرک آفه و شر من حیث هو کذلک. والمراد بالادراک العلم و بالنیل تحقق الکمال لمن یلتذ فان التکیف بالشی ٔ لایوجب الالم و اللذه من غیر ادراک فلا الم و لا لذّه للجماد بمایناله من الکمال والافه و ادراک الشی ٔ من غیر النیل لایؤلم و لایوجب لذّه کتصوّر الحلاوه والمراره فاللذّه والالم لایتحققان بدون الادراک والنیل. و لما لم یکن لفظ دال علی مجموعهما بالمطابقه ذکرهما واخرالنیل لکونه خاصاً من الادراک و انما قال عندالمدرک لاّن الشی ٔ قدیکون کمالا و خیراً بالقیاس الی شخص و هولا یعتقد کمالیته فلایلتذ به بخلاف مااذا اعتقد کمالیته و خیریته و ان لم یکن کذلک بالنسبه الیه فی نفس الامر و الکمال والخیر ههنا اعنی المقیسین الی الغیر هو حصول شی ٔ لما من شأنه ان یکون ذلک الشی ٔ له ای حصول شی ٔ یناسب شیئاً و یصلح له او یلیق به بالنسبه الی ذلک الشی ٔ والفرق بینهما ان ّ ذلک الحصول یقتضی برائه ما من القوه لذلک الشی ٔ فهو بذالک الاعتبار فقط ای باعتبار خروجه من القوه الی الفعل کمال و باعتبار کونه مؤثراً خیر و ذکرهما لتعلق معنی اللذه بهما و اخر ذکر الخیر لانه یفید تخصیصاً مالذلک المعنی و انما قال من حیث هو کذلک لان ّ الشی ٔ قد یکون کمالا و خیراً من وجه دون وجه کالمسک من جهت الرائحه و الطعم فادراکه من حیث الرائحه لذه و من حیث الطعم الم ٌ و هذان التعریفان اقرب الی التحصیل من قولهم اللذه ادراک الملائم من حیث هو ملائم والالم ادراک المنافر من حیث هو مناخر و الملائم کمال الشی ٔ الخاص به کالتکیف بالحلاوهوالدسومه للذائقه. والمنافر مالیس بملائم. قال الامام الرازی: کون اللذّه عین ادراک المخصوص لم یثبت بالبرهان فانا ندرک بالوجدان عند الاکل و الشرب و الجماع حاله مخصوصه هی لذه و نعلم ایضاً ان ّ ثمه ادراکاً للملائم الذی هو تلک الاشیاء و اما ان اللذه هل هی نفس ذلک الادراک او غیره و انما ذلک الادراک سبب لها و انه هل یمکن حصول اللذه بسبب آخر لذلک الادراک ام لا و انه هل یمکن حصول ذلک الادراک بدون اللذّه ام لا، فلم یتحقق شی ٔ من هذه الامور فوجب التوقف فی الکل و کذا الحال فی الالم. (فائده) : قال ابن زکریا الرّازی: لیست اللذّه امراً متحققاً موجوداً فی الخارج بل هی امر عدمی ّهو زوال الم کالا کل فانه دفع الم الجوع و الجماع فانه دفع الم دغدغهالمنی لاوعیته و لانمنع نحن جوازان یکون ذلک احد اسباب اللذه انما تنازعه فی انه دفع الالم فأن من المعلوم أن ّ اللذه امر وراء زوال الالم و فی انه لایمکن ان تحصل اللذّه بطریق آخر فأن ّ النظر الی وجه ملیح و العثور علی مال بغته و الاطلاع علی مسئله علمیه فجاهً تحدث اللذه مع انه لم یکن له الم قبل ذلک حتی یدفعها تلک الامور. (التقسیم) اللذّه و الالم اماحسیان او عقلیان فاللذه الحسیه مایکون فیه المدرک (بالکسر) من الحواس والمدرک (بالفتح) مایتعلق بالحواس والعقلیه ما یکون المدرک فیه العقل، والمدرک من العقلیات و قس علی هذا الالم الحسی والعقلی. (فائده) : العوام ینکرون اللذه العقلیه مع انه اقوی من الحسیه بوجوه منها ان اللذّه الغلبه المتوهمه و لوکانت فی امر خسیس ربما تؤثر علی لذات یظن انها اقوی اللذات الحسیه فان المتمکن علی الغلبه فی الشطرنج و النرد قد یعرض له مطعوم و منکوح فیرفضه و منها ان لذّه نیل الحشمه والجاه تؤثر ایضاً علیهما فانه قدیعرض له مطعوم و منکوح فی محبه حشمه فینفض الید بهما مراعاه للحشمه و منها ان الکریم یؤثر لذه ایثار الغیر علی نفسه فیما یحتاج الیه علی لذّه التمتع به و لیس ذلک فی العاقل فقط بل فی العجم من الحیوانات ایضاً فان من کلاب الصید من یقبض علی الجوع ثم یمسکه علی صاحبه و ربما حمله الیه والواضعه من الحیوانات تؤثر ما ولدته علی نفسها فاذا کانت اللذّات الباطنه اعظم من الظاهرهو ان لم تکن عقلیه فما قولک فی العقلیه هکذا یستفاد من شرح المواقف و شرح الاشارات والمطول و حواشیه والاطول فی بحث التشبیه. (فائده) : قال الحکماء الالم سببه الذّاتی تفرق اتصال فقط بالتجربه و انکره الامام الرازی فان من جرح یده بسکین شدیده الحدّه لم یحس بالالم الا بعد زمان و لو کان ذلک سبباً لامتنع التخلف عنه و زاد ابن سینا سبباً آخر هو سوءالمزاج المختلف والتفصیل یطلب من شرح المواقف - انتهی، مزه. ج، لذّات. (منتهی الارب). خوشمزگی. بامزگی. خوشخواری. صاحب آنندراج گوید: به معنی مزه و طعم و با لفظ دانستن و شناختن و بخشیدن و دادن و دیدن و چشیدن و گرفتن و بردن و برداشتن و تراویدن مستعمل است:
دعوی کنی که شاعر دهرم و لیک نیست
در شعر تو نه حکمت و نه لذّت و نه چم.
شهید.
لذت انهار خمر اوست ما را بیحساب
راحت ارواح لطف اوست ما را بی سخن.
منوچهری.
که آرد از شجر بیرون که بخشد لذّت و بویش
که اندر شاخ چوب او را نگوئی بارور دارد.
ناصرخسرو.
ورت آرزوی لذت حسی بشتابد
پیش آر ز فرقان سخن آدم و حوا.
ناصرخسرو.
لذت علمی چو از دانا به جان تو رسد
زان سپس ناید بچشمت لذت جسمی لذیذ.
ناصرخسرو.
هوی را با هوس الفت تو دادی
برای لذت شهوت چشیدن.
ناصرخسرو.
مدح او گفتم بنظم و شکر او کردم به نثر
مغز و کامم بوی مشک و لذت شکر گرفت.
مسعودسعد.
اما می ترسیدم، که از سر شهوت برخاستن و لذت نقد را پشت پای زدن کاری دشوار است. (کلیله و دمنه). آن (شهد) لذتی حقیر چنین غفلتی عظیم بدو (مرد) راه داد. (کلیله و دمنه).
درخت خرما از موم ساختن سهل است
و لیک از آن نتوان یافت لذت خرما.
خاقانی.
تو ندانی که چیست لذت عشق
تا بتو ناگهان فروناید.
خاقانی.
غدر چون لذت دزدی است نخست
کآخرش دست بریدن الم است.
خاقانی.
با لذّت طعنۀ تو دل را
فرموش شد آرزوی مرهم.
خاقانی.
صبح خیزان به یمن کز پی من خوان فکنند
شمۀ لذت آن خوان به خراسان یابم.
خاقانی.
چون دم اهل جنان کان به جنان شاید یافت
لذّت اهل خراسان به خراسان یابم.
خاقانی.
شرح غم تو لذت شادی به جان دهد
ذکر لب تو طعم شکر در دهان دهد.
ظهیرالدین فاریابی.
چو سعدی عشق پنهان دار و لذّت جوی و آسایش
بتنها عیش میراند که منظوری نهان دارد.
سعدی.
اگر لذت ترک لذت بدانی
دگر لذت نفس لذت نخوانی.
سعدی.
لذت وقتهای خوش قدر نداشت پیش من
گر پس از این دمی چنان یابم قدر دانمش.
سعدی.
لذّت انگور زن بیوه داند نه خداوند میوه. (گلستان سعدی) خوان بزرگان اگر چه لذیذ است خوردۀ انبان خود بالذّت تر. (گلستان سعدی).
از دست غیبت تو شکایت نمیکنم
تا نیست غیبتی نبود لذت حضور.
حافظ.
لذت یافتن از یافته به
جامی.
کس لذت این باده چه داند که نخورده ست.
؟
یک ذره درد عشق به عالم نمیدهند
چون لذت شراب محبت چشیده اند.
اسیری لاهیجی (از آنندراج).
برند از سینه اعضا لذت دردش نهان از هم
که گیرند اهل خدمت رشوت پنهان ز یکدیگر.
واله هروی (از آنندراج).
لذت بوسه رکاب از کف پای تو گرفت
که نیاید به میان، پای شمار و عددی.
ابوطالب کلیم (از آنندراج).
بیقراران بیشتر از وصل لذّت میبرند
شعله تا بر خویش می پیچد شرر در منزل است.
صائب.
میزداید زنگ از دل جلوه گاه یار هم
لذت دیدار از آئینه می بینیم ما.
صائب.
آنم که لبم چاشنی راز ندانست
مرغ نگهم لذّت پرواز ندانست.
طالب آملی.
زور، لذّت طعام. (منتهی الارب)، می. (منتهی الارب). شراب. شراب خوش خوار. (مهذب الاسماء). سیکی خوشگوار، لذت (درفن خطابت). رجوع به اساس الاقتباس چ مدرس رضوی از ص 555 به بعد شود،
{{مصدر}} مزه یافتن. (تاج المصادر) (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
لذت
خوشی، گوارائی
تصویری از لذت
تصویر لذت
فرهنگ لغت هوشیار
لذت
((لَ ذَّ))
خوشی
تصویری از لذت
تصویر لذت
فرهنگ فارسی معین
لذت
برخورداری
تصویری از لذت
تصویر لذت
فرهنگ واژه فارسی سره
لذت
التذاذ، حظ، خوشی، کیف، نعیم
متضاد: الم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
لذت
سرورٌ
تصویری از لذت
تصویر لذت
دیکشنری فارسی به عربی
لذت
Delight, Deliciousness, Enjoyment, Pleasure
تصویری از لذت
تصویر لذت
دیکشنری فارسی به انگلیسی
لذت
délice, plaisir
تصویری از لذت
تصویر لذت
دیکشنری فارسی به فرانسوی
لذت
delicia, deleite, disfrute, placer
تصویری از لذت
تصویر لذت
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
لذت
delícia, deleite, prazer
تصویری از لذت
تصویر لذت
دیکشنری فارسی به پرتغالی
لذت
Köstlichkeit, Vergnügen, Freude
تصویری از لذت
تصویر لذت
دیکشنری فارسی به آلمانی
لذت
pyszność, przyjemność
تصویری از لذت
تصویر لذت
دیکشنری فارسی به لهستانی
لذت
восхищение , наслаждение , удовольствие
تصویری از لذت
تصویر لذت
دیکشنری فارسی به روسی
لذت
смакота , насолода , задоволення
تصویری از لذت
تصویر لذت
دیکشنری فارسی به اوکراینی
لذت
دلپذیری، لذّت، لذّت بخشی
دیکشنری اردو به فارسی
لذت
لذت , لذت , خوشی
تصویری از لذت
تصویر لذت
دیکشنری فارسی به اردو
لذت
স্বাদ , আনন্দ , আনন্দ
تصویری از لذت
تصویر لذت
دیکشنری فارسی به بنگالی
لذت
ความอร่อย , ความสนุก , ความสุข
تصویری از لذت
تصویر لذت
دیکشنری فارسی به تایلندی
لذت
ladha, furaha
تصویری از لذت
تصویر لذت
دیکشنری فارسی به سواحیلی
لذت
lezzet, zevk
تصویری از لذت
تصویر لذت
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
لذت
美味 , 楽しみ , 喜び
تصویری از لذت
تصویر لذت
دیکشنری فارسی به ژاپنی
لذت
美味 , 享受 , 快乐
تصویری از لذت
تصویر لذت
دیکشنری فارسی به چینی
لذت
lekkernij, genot, plezier
تصویری از لذت
تصویر لذت
دیکشنری فارسی به هلندی
لذت
맛 , 즐거움 , 기쁨
تصویری از لذت
تصویر لذت
دیکشنری فارسی به کره ای
لذت
kelezatan, kenikmatan, kesenangan
تصویری از لذت
تصویر لذت
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
لذت
स्वाद , आनंद , आनंद
تصویری از لذت
تصویر لذت
دیکشنری فارسی به هندی
لذت
delizia, piacere
تصویری از لذت
تصویر لذت
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
لذت
טעם , הנאה , תַּעֲנוּג
تصویری از لذت
تصویر لذت
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(لَذْ ذَ)
حسین بیگ. از شعرای ایران از مردم همدان. وی درزمان اکبر شاه به هندوستان رفت. این بیت او راست:
مرا ز بستر هجران سر جدایی نیست
بجز خیال تو با غیر آشنایی نیست.
(قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
شادی گستر شادی آفرین خوشی گستر لذت بخش: مغز خود از مرتبه خوش برتر است برتر است از خوش که لذت گستر است. (مثنوی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لذت گستری
تصویر لذت گستری
لذت بخشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لذت وهمی
تصویر لذت وهمی
خوشی آرزو آرزوی خوش
فرهنگ لغت هوشیار
مزه یافتن، خوشی یافتن خوشی یافتن: جان تو هرگز نیابد لذت از دین نبی تا دلت پر سهو و مغزت پر خمار است از نبید. (ناصر خسرو. 94)، مزه خوش یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملذت
تصویر ملذت
شهوت، خوشی
فرهنگ لغت هوشیار