جدول جو
جدول جو

معنی لدا - جستجوی لغت در جدول جو

لدا(لِ)
زن تیندار و معشوقۀ ژوپیتر که خوش آمد وی را بشکل قوئی درآمد. او مادر کاستر و پلوکس و هلن و کلیتمنستر است
لغت نامه دهخدا
لدا(لِ)
نام پرده ای از کرژ (در برلین) ، نام پرده ای از تینتر (در فلورانس)
لغت نامه دهخدا
لدا(لِ)
نوعی از نواعم. قسمی از نرم تنان
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آدا
تصویر آدا
(دخترانه)
پاداش مینوی، فرشته توانگری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صدا
تصویر صدا
(دخترانه)
انعکاس صوت، پژواک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سدا
تصویر سدا
(دخترانه)
نام قهرمان یکی از داستانهای ارمنی
فرهنگ نامهای ایرانی
اشخاصی غیر از خواهر و برادر که در یک زمان با هم متولد شده و در یک مکان زندگی می کردند، همزادان
فرهنگ فارسی عمید
(لَدَ)
دهی از بخش بندپی شهرستان بابل، واقع در 17هزارگزی جنوب بابل. دشت معتدل مرطوب و مالاریایی. دارای 170 تن سکنۀ شیعه مازندرانی و فارسی زبان. آب آن از سجادرودو چشمۀ بولک محصول آن برنج و غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است و نصف اهالی در تابستان به ییلاق دمی نرز میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(زُ)
در لجاج خصم را غلبه کردن. (تفسیر ابوالفتوح رازی)
لغت نامه دهخدا
(لَ د د)
تأنیث الد. ج، لدّ
لغت نامه دهخدا
(لِ)
جمع واژۀ لده، همزاد و همسن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
جمع واژۀ الدّ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لُدْ دا)
خار، نوک خار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(زَ هََ رَ)
لدونت. لینت. نرمی. نرم گردیدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(زَمْهْ)
پاره زدن جامه و موزه را. (منتخب اللغات)
لغت نامه دهخدا
(لَدْ دا)
هملخت دوز. (دهار) (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
پاره های درپی کردن جامه و موزه و نحو آن. (منتهی الارب). پینه. رقعه. وصله. درپی. هملخت. (السامی). هملخت. موزه. (دهار). ج، لدوم. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
ج لدن، تثنیۀ لده. (منتهی الارب) ، از اسماء شمشیر. (المزهر سیوطی ص 243)
لغت نامه دهخدا
(لُدْ دا غَ)
مرد آزارنده و ناخوش کن مردم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ادا
تصویر ادا
عشوه، غمزه، ناز، اشاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ددا
تصویر ددا
سرگرمی بازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلا
تصویر دلا
جمع دلو، سبو ها آبکش ها کوزه ها دهو ه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلدا
تصویر جلدا
جمع جلید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لدادت
تصویر لدادت
در لجاج خصم را غلبه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لداده
تصویر لداده
لدادت در فارسی: چیرگی وستارانه (لج بازانه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لداغه
تصویر لداغه
آزارنده: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لدانه
تصویر لدانه
نرم گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع لده، همزادان همسالان جمع لده (کسی - بجز برادر و خواهر - که با شخص در یک زمان زاده شده و در یک مسکن بزرگ گردیده و هم شان او باشد همزادان همسنان: و باز جماعتی که خویشتن در محل لدات دارند اگر اندک نخوتی و تمردی اظهار کنند... در تقدیم و تعریک ایشان آن مبالغت رود که عزت و هیبت پادشاهی اقتضاکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لداغ
تصویر لداغ
خار تیغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لدام
تصویر لدام
درز دوز پینه کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لدادت
تصویر لدادت
((لِ دَ))
در لجاج بر خصم غلبه کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صدا
تصویر صدا
آوا، سدا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خدا
تصویر خدا
اله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سدا
تصویر سدا
صدا
فرهنگ واژه فارسی سره
از توابع بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی