- لخلخ
- ضعیف لاغر نزار بی گوشت: مفخر تبریزیان شاه جهان شمس دین فربه وزفتت کند گرچه که تو لخلخلی. (مولوی لغ)
معنی لخلخ - جستجوی لغت در جدول جو
- لخلخ ((لَ لَ))
- لاغر، ضعیف
- لخلخ
- ضعیف، ناتوان، لاغر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ترکیبی است از عطریات مختلف (عود قماری لادن مشک کافور و غیره) که از آن گویی سازند و بویند: و از عطرها لخلخه معتدل و غالیه بکار باید داشت. یا لخلخه سلیمانی. ثفل روغن و زعفران را گویند
((لَ لَ خَ یا خِ))
فرهنگ فارسی معین
ترکیبی است از عطریات مختلف (عود قماری، لادن، مشک، کافور و غیره) که از آن گویی سازند و بویند
ترکیبی از چیزهای خوش بو، ازقبیل مشک، عنبر، کافور و امثال آن ها
بوی آمیزه