جدول جو
جدول جو

معنی لخصاء - جستجوی لغت در جدول جو

لخصاء(لَ)
تأنیث الخص. زن گوشت گرفته بام چشم، زن آماسیده اطراف چشم. (منتهی الارب).
- عین ٌ لخصاء، چشمی که کورۀ وی گوشتین بود و ستبر. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خَ)
شهر معروفیست در دهنا. بعضی گفته اند نام زمینی است واقع در بادیه در حجاز و در آنجا چشمۀ آبی متعلق به عباوه یافت میشود. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(زَ مَ)
با هم دوستی کردن. ملاخاه، خلاف ورزیدن، با هم نرمی کردن، آسان فراگرفتن کار، برافژولیدن بر یکدیگر، دروغ گفتن، به دروغ آراستن سخن را، نمامی کردن. (منتهی الارب) (از لغات اضداد است)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
نان تر نهاده (یعنی خیس کرده) یا ترنهادگی نان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
خایه بکشیدن. (تاج العروس) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
تأنیث الخن. امراءه لخناء، زن گنده شرم. امه لخناء، داه گنده شرم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَخْ)
تأنیث الخی. زن بیهوده گوی و ژاژخای، شتر که یک زانوی آن از دیگری بزرگتر باشد. (منتهی الارب) ، آن زن که تهیگاه وی از دیگری بزرگتر باشد. (مهذب الاسماء) ، کج هر چه باشد، زن فراخ شرم، عقاب که منقار بالایش از زیرین درازتر باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(غَ بَ)
آموختن یک علم را. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(خَ)
محلی در بیابان که در آنجا چشمه ای یافت شود. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خُ لَ)
جمع واژۀ خلص و خالص. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
زنی که در چشم خانه وی گوشت پاره ای رسته باشد. ج، بخص. (ناظم الاطباء). و رجوع به بخص و ابخص شود
لغت نامه دهخدا
(لَصْ صا)
پیشانی تنگ، گوسفند که یک سرونش پیش درآمده باشد و دیگری پس رفته. (منتهی الارب). گوسفند که یک سرون وی در پیش آمده بود و یکی بازپس شده. (مهذب الاسماء) ، زن نیک چفسیده ران. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اخصاء
تصویر اخصاء
بیرون کشیدن خصیه و تخم آدمی خصی کردن اخته کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصاء
تصویر خصاء
اخته کردن، خایه کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لخاء
تصویر لخاء
دارودان، شامکچکان (شامک قطره)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لخواء
تصویر لخواء
آله، فراخشرم زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلصاء
تصویر خلصاء
جمع خالص گزیدگان دوستان گزین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخصاء
تصویر اخصاء
((اِ))
اخته کردن
فرهنگ فارسی معین