لفظی یونانی و اصطلاحی لشکری است به معنی لخ، یعنی قسمتی از لشکریان که دارای 24 تن یا کمتر بوده است. (ایران باستان چ 1 ج 1 ص 351) ، صاحب منصب و فرماندۀ لخ را نیز گفته اند. (ایران باستان چ 1 ج 2 ص 1065)
لفظی یونانی و اصطلاحی لشکری است به معنی لُخ، یعنی قسمتی از لشکریان که دارای 24 تن یا کمتر بوده است. (ایران باستان چ 1 ج 1 ص 351) ، صاحب منصب و فرماندۀ لُخ را نیز گفته اند. (ایران باستان چ 1 ج 2 ص 1065)
با هم دوستی کردن. ملاخاه، خلاف ورزیدن، با هم نرمی کردن، آسان فراگرفتن کار، برافژولیدن بر یکدیگر، دروغ گفتن، به دروغ آراستن سخن را، نمامی کردن. (منتهی الارب) (از لغات اضداد است)
با هم دوستی کردن. ملاخاه، خلاف ورزیدن، با هم نرمی کردن، آسان فراگرفتن کار، برافژولیدن بر یکدیگر، دروغ گفتن، به دروغ آراستن سخن را، نمامی کردن. (منتهی الارب) (از لغات اضداد است)
دهی است از مضافات جام از دارالملک خراسان: بود در دیه لاژ حیدری ئی پخته ای پاک رو قلندری ئی بود زاهد به لاژ شد فاسق امردی دید و شد بر او عاشق، پوربهای جامی
دهی است از مضافات جام از دارالملک خراسان: بود در دیه لاژ حیدری ئی پخته ای پاک رو قلندری ئی بود زاهد به لاژ شد فاسق امردی دید و شد بر او عاشق، پوربهای جامی