جدول جو
جدول جو

معنی لخاژ - جستجوی لغت در جدول جو

لخاژ
(لُ)
لفظی یونانی و اصطلاحی لشکری است به معنی لخ، یعنی قسمتی از لشکریان که دارای 24 تن یا کمتر بوده است. (ایران باستان چ 1 ج 1 ص 351) ، صاحب منصب و فرماندۀ لخ را نیز گفته اند. (ایران باستان چ 1 ج 2 ص 1065)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لخا
تصویر لخا
کفش، پوششی برای محافظت از پا، پاپوش، لکا، پایدان، پااوزار، پاافزار، پایزار
فرهنگ فارسی عمید
(لُ)
آلن، رنه رمان نویس فرانسوی. مولد سارزو (مربیهان) ، مؤلف افسانۀ ’ژیل بلاس’ و ’لودیابل’ و جز آن (1668-1747 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
استخوانها. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
جمع واژۀ لخفه. سنگهای تنک. (منتهی الارب). سنگهای سفید. (منتخب اللغات)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
جمع واژۀ لخصه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
نان تر نهاده (یعنی خیس کرده) یا ترنهادگی نان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(زَ مَ)
با هم دوستی کردن. ملاخاه، خلاف ورزیدن، با هم نرمی کردن، آسان فراگرفتن کار، برافژولیدن بر یکدیگر، دروغ گفتن، به دروغ آراستن سخن را، نمامی کردن. (منتهی الارب) (از لغات اضداد است)
لغت نامه دهخدا
دهی است از مضافات جام از دارالملک خراسان:
بود در دیه لاژ حیدری ئی
پخته ای پاک رو قلندری ئی
بود زاهد به لاژ شد فاسق
امردی دید و شد بر او عاشق،
پوربهای جامی
لغت نامه دهخدا
(لَ)
کفش. پای افزار. سرموزه. (برهان). لکا
لغت نامه دهخدا
تصویری از لخاء
تصویر لخاء
دارودان، شامکچکان (شامک قطره)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لخا
تصویر لخا
کفش پا افزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لخا
تصویر لخا
((لَ))
کفش، پای افزار
فرهنگ فارسی معین