- لحوب
- روشن شدن راه، فراخ گشتن راه
معنی لحوب - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بی شرم زن
گنهکار، فرزند نافرمانبردار فرزند نافرمان
بازگشت از گناه، نالیدن از اندوه نالش اندهگساری
رنگ پریدگی، رندیدن زمین را با بیل
لحم ها، گوشت ها، جمع واژۀ لحم
به هم پیوستن، به دنبال چیزی پیوستن
جمع لب، مغز ها دانه ها جمع لب دانه ها مغزها: حبوب و لبوب نضج و نمانیافت و انواع ارتفاعات در مراتع و مزارع بخس و نقصان پذیرفت
جمع لحن، نوا ها آواز های خوش جمع لحن آوازها. یا علم لحون. علم موسیقی
جمع لحمه، پاره گوشت ها خامخوار گوشت خام خور
باریک میان شدن، به هم رسیدن، جوش خوردن چسبیدن به چیزی پیوستن چیزی بچیزی و آنک تلف نفس پادشاه اندیشدو بذات کریم او لحوق ضرری جانی خواهد، باریک میان گردیدن، لحوم، جمع لحم گوشتها: پوشش (مغول) از جلود کلاب و فارات وخورش از لحوم آن و میته های دیگر
شیرینی جوی چون مگس
جمع لحد، گور ها دخمه ها مغاک ژرف چاه دورتک کج نا راست
لتب بنگرید به لتب
چسبیدن چسبندگی، چسبیدن گل، خشک شدن گل، خشک گردیدن سال
مانده شدن، رنجه شدن
لوند زن بازیگر زن نازدار زن
جمع لصب، خرد شکاف ها تنگه ها
اندک
ماندگی، رنجوری
هر یک از تقسیمات کوچک یک اندام که به وسیلۀ شکاف، شیار یا دیواره و نیز عملکرد از بخش های دیگر جدا می شود
دشنام دادن، پوست کندن از درخت، زشت گرانیدن
زدن با تیغ، در نوریدن راه را ره سپردن، دراز دراز بریدن گوشت را، جدا کردن گوشت، روشن شدن راه، راه روشن راه فراخ -7 بر زمین نهادن، شتابان رفتن، به راه راست رفتن، نشان نهادن بر چیزی، گادن لاغری از پیری
کبت (زنبور عسل)