جدول جو
جدول جو

معنی لحموک - جستجوی لغت در جدول جو

لحموک
(لَ)
در تداول مردم خراسان به خربوزه و هر میوه ای اطلاق شود که فاسد و آبکی شده باشد. (خراسان گناباد). تلیده (در لهجۀ قزوین). لهیده. آب انداخته
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(زُ)
کشوثاء است. ج، زحامیک (منتهی الارب). کشوثاء. و آن گیاهیست بدون ریشه که بدور درختان می پیچد. ج، زحامیک. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). اب انستاس، زحموک را جزء نامها و کلماتی عربی که فراموش شده و بجای آنها کلمات و اسمهایی غیر عربی رواج یافته است، بشمار آورده. (از نشوء اللغه ص 93). رجوع به مفردات ابن بیطار ذیل زحموک و کشوت و تذکرۀ انطاکی ذیل کشوث، اکشوت و زجمول و کشوث، در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(لُ مِ)
دهی از دهستان نوکندکا از بخش مرکزی شهرستان شاهی، واقع در پنج هزارگزی شمال شاهی و 1500گزی باختر راه شوسۀ شاهی به ساری و 250200گزی تهران میان سیاه رود و یوزباشی. دشت، معتدل، مرطوب و مالاریائی و دارای 490 تن سکنه. آب آن از رود خانه سیاه رود. محصول آنجا برنج، پنبه، کنف، غلات، کنجد و صیفی و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). نام موضعی به نوکندکای ساری. (سفرنامۀ رابینو بخش انگلیسی ص 121)
لغت نامه دهخدا