جدول جو
جدول جو

معنی لحاف - جستجوی لغت در جدول جو

لحاف
روانداز ضخیم آکنده از پشم یا پنبه به شکل مستطیل که هنگام خوابیدن برای گرم نگه داشتن بر روی خود می اندازند، دواج
فرهنگ فارسی عمید
لحاف
(لِ)
بسترآهنگ. (جهانگیری). دواج. بالاپوش شب. مشمال. (منتهی الارب). ازار. جامۀ پنبه دار شب خوابی. (غیاث). بالاپوش، مقابل نهالی و زیرپوش:
خوشا حال لحاف و بسترآهنگ
که میگیرند هر شب در برت تنگ.
لبیبی.
نالنده اسقفی ز بر بستر پلاس
رومی لحاف زرد به پهنا برافکند.
خاقانی.
با چنین آهن دل آتش سجاف
حق نشاید گفت جز زیرلحاف.
مولوی.
اندر لحاف و بالش خوش خفته بود پنبه
حلاج خواند بر وی یا ایهاالمزمل.
نظام قاری (دیوان البسه ص 31).
تا نهالی و لحافت نبود چندین دست
در وثاقت شب سرما منشان مهمان را.
نظام قاری (دیوان البسه ص 37).
یک تن بی لحاف و زیرافکن
وقت آسایش آرمیدن نیست.
نظام قاری (دیوان البسه ص 37).
- لحاف چشم، پلک. مقله. پلک بالایین. لجح.
- لحاف کرسی، نوعی ازلحاف پهن تر از لحاف معمولی که به زمستان بر کرسی اندازند.
- امثال:
دعوی سر لحاف ملانصرالدین بود، هیاهوی نزاعی از کوچه شنیده میشد چون هوا سرد بود ملا لحاف در خود پیچید و کشف خبر را بیرون شد طراری چند لحاف را از دوش ملا ربوده بگریختند چون به خانه باز گشت زن پرسید نزاع سر چه بود گفت سر لحاف ما، اینک ببردند و نزاع بنشست. آوازی مهیب شنیده شد زن ملانصرالدین پرسید چه آواز بود ملا گفت آواز لحاف بود که از بام به زیر افتاد زن گفت لحاف بدینگونه آواز نکند. گفت من هم در جوفش بودم.
سر گنده اش زیر لحاف است.
شوخی را زیر لحاف می کنند.
فرشش زمین است لحافش آسمان.
لحافی را بهرشپشی بیرون نیفکنند.
هم لحاف است و هم توشک.
، پوشش، هر جامه که بالای جامه هاپوشند همچو چادر ومانند آن. ج، لحف. (منتهی الارب) ، کژآکند. قزآکند. (لغت نامۀ مقامات حریری). قزآکند یعنی جامه که از قز، آگنده باشند. (منتخب اللغات) ، برگستوان. (غیاث) (آنندراج). عبایی که بر پشت اسب اندازند جهت محافظت گرد و غبار و اذیت گرما و سرما و مردم آن را به غلط آبایی به الف نویسند و به معنی برگستوان نیز درست میشود. (آنندراج) :
لحافی برافکند بر پشت بور
درآمد به زین آن تن پیل زور.
نظامی.
و نیز رجوع به لحیف شود، زن مرد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
لحاف
بستر آهنگ، بالاپوش شب، جامه پنبه دار شب خوابی
تصویری از لحاف
تصویر لحاف
فرهنگ لغت هوشیار
لحاف
((لِ))
رواندازی آکنده از پشم یا پنبه که هنگام خوابیدن بر روی خود می اندازند
فرهنگ فارسی معین
لحاف
روانداز
تصویری از لحاف
تصویر لحاف
فرهنگ واژه فارسی سره
لحاف
پتو، پوشش، دواج، لحیف، بستر، دواج، رختخواب
متضاد: نهالی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
لحاف
اگر دید لحافی سبز داشت، دلیل است زنی دیندار بخواهد. اگر سفید بود آن زن توانگر و پارسا است. اگر سرخ بیند زن او مطرب دوست است. اگر سیاه بیند زن او عالمه است و زرد زن بیمار گونه بود. اگر ملوّن بیند، زن او فرینبده است. جابر مغربی
لحاف در خواب، به زن تعبیر میشود. اگر کسی در خواب ببیند که لحافی را به روی خود میکشد، زن میگیرد یا به آسایش و استراحت میرسد. خالد بن علی بن محد العنبری
دیدن لحاف درخواب، دلیل زن است. اگر بیند لحاف نو بخرید، دلیل که کنیزکی دوشیزه بخرد یا زن بخواهد. اگر بیند که لحاف او چرکین بود دلیل است زن او سلیطه بود. محمد بن سیرین
معبران کهن نوشته اند لحاف زن است. لحاف در موقع خواب و استراحت به ما آرامش می بخشد و زیر آن احساس امنیت و راحتی می کنیم، آن ها این آرامش را با آرامشی که زن به مرد می دهد مقایسه و تشبیه کرده اند. همین طور لحاف برای زن نیز شوهر است زیرا او را در بر می گیرد و به او امنیت و فراغت خیال می بخشد. لحاف نشان دهنده رابطه ای است که بیننده خواب با جفت خویش دارد. اگر ببینید لحاف کهنه ای دارید زنی بد نصیب شما می شود و چنان چه زن دارید روابط شما با همسرتان خراب می شود. اگر در خواب ببینید لحافی از اطلس و دیبا دارید رابطه شما با همسرتان در حد عالی بهبود می یابد و خوب می شود. اگدر خواب ببینید لحافتان کثیف است همسرتان بیمار می شود و اگر لحاف سوراخ و پاره باشد که غیر قابل استفاده به نظر برسد از همسر خود جدا می شوید. اگر مردی در خواب ببیند لحاف پاره و کهنه و فرسوده خود را دور افکنده و لحاف نوئی خریده از زن خود جدا می شود و همسر دیگری اختیار می کند. همین تعبیر هست برای زن که نشان می دهد از شوهر جدا می شود و به همسری دیگری در می آید. منوچهر مطیعی تهرانی
۱ـ دیدن لحاف در خواب، نشانه قدم نهادن به محیطهای دلپذیر و لبریز از آسایش است. اگر دختری چنین خوابی ببیند، علامت آن است که رفتار سنجیده و عاقلانه اش او را نزد مردی مقبول جلوه خواهد داد، تا آنجا که او را به همسری خود برخواهد گزید.
۲ـ دیدن لحافهای تمیز و سوراخ سوراخ در خواب، نشانه یافتن همسری باارزش است.
۳ـ دیدن لحافهای کثیف در خواب، علامت آن است که با دیگران رفتار پسندیده ای نخواهید داشت، و برای یافتن همسری مطلوب شکست خواهید خورد. .
دیدن لحاف درخواب بر سه وجه است. اول: زن عالمه. دوم: کنیزک دوشیزه. سوم: عزو جاه و مقام..
فرهنگ جامع تعبیر خواب

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صحاف
تصویر صحاف
کسی که کتاب را ته بندی و جلد می کند، آنکه شغلش صحافی است، کسی که در خواندن صحیفه خطا کند، کتاب فروش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صحاف
تصویر صحاف
صحفه ها، بشقاب ها، کاسه های بزرگ، جمع واژۀ صحفه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حلاف
تصویر حلاف
بسیار سوگندخورنده، کسی که بسیار قسم یاد کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لحیف
تصویر لحیف
لحاف، روانداز ضخیم آکنده از پشم یا پنبه به شکل مستطیل که هنگام خوابیدن برای گرم نگه داشتن بر روی خود می اندازند، دواج، برای مثال پذیره شده شورش جنگ را / لحیفی برافکنده شبرنگ را (نظامی۵ - ۹۷۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لحام
تصویر لحام
آنچه با آن چیزی را لحیم کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لحاظ
تصویر لحاظ
نگرش، ملاحظه، مراقب بودن، به گوشۀ چشم نگریستن، گوشۀ چشم
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
ستیهیدن. (منتهی الارب). مبالغه کردن و لجاج کردن و ستیهیدن. (آنندراج). الحاف سائل، ستیزه کردن و الحاح و اصرار او درخواستن. (از اقرب الموارد). الحاح کردن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان علامه تهذیب عادل) : لایسألون الناس الحافاً. (قرآن 273/2) ، یعنی از مردمان چیزی نخواهند به الحاح. (کشف الاسرار ج 1 ص 740).
لغت نامه دهخدا
(طِ)
زدن سخت. (منتهی الارب). طلحیف. رجوع به طلحیف شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
لحاف در لهجۀ کرمانیان
لغت نامه دهخدا
(لِ فی ی)
منسوب به لحاف. و بدین نسبت مشهور است ابوعبداﷲ المطهربن محمد بن ابراهیم الشیرازی الصوفی المعروف باللحافی... (سمعانی ورق 494)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لحاظ
تصویر لحاظ
ملاحظه، دیدن، نگاه داشتن به چشم چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحاق
تصویر لحاق
نیام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحام
تصویر لحام
گوشت فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحان
تصویر لحان
بد خوان بد گویش آنکه در قرائت و اعراب خطا کند
فرهنگ لغت هوشیار
نام اسپ پیامبر ص در هیچ یک از واژه نامه های تازه در دسترس دیده نشد در یکی از فرهنگ های فارسی ممال لحاف دانسته شده دواج پوشش ستور لحاف: پذیره شده شورش جنگ را لحیفی برافکند شبرنگ را (نظامی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
زیلوباف، سازنده لوازم چادرو خیمه، جوال باف، پاتاوه باف پای تابه فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قحاف
تصویر قحاف
تند لور تندابه سخت نوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحاس
تصویر لحاس
لیسنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحاء
تصویر لحاء
پوست پوست درخت، زیر پوست نوار پوستی
فرهنگ لغت هوشیار
مرده پیچ، چکسه لامه: آنچه بر چیزی پیچند پارچه بیرونی که بر مرده پیچند، پارچه و کاغذی که بر چیزی پیچند
فرهنگ لغت هوشیار
ریسمانتاب گوالباف پاتاوه باف پایتابه فروش شالنگی زیلوباف، سازنده لوازم چادرو خیمه، جوال باف، پاتاوه باف پای تابه فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صحاف
تصویر صحاف
جلد ساز کتاب، ترتیب دهنده صحف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحاف
تصویر سحاف
بیماری باریک (سل سد در)، جمع سحفه، پیه ها
فرهنگ لغت هوشیار
سوگند خورنده آنکه قسم بسیار یاد کند بسیار سوگند خورنده. بسیار سوگند خورنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جحاف
تصویر جحاف
زحمت دادن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
بهر جزی جزاندن یا دگرگون کردن بهرهای درست خزنده تغییری که به اجزای سالم اصلی داده باشند تا اجزای فرعی غیر سالم از آن منشعب شود. آن جزو را که از تغییر حاصل شده مزاحف گویند جمع زحافات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الحاف
تصویر الحاف
گزافیدن، زیان رسانیدن، دامن کشان رفتن، دواج (لحاف) دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحاظ
تصویر لحاظ
دیدگاه
فرهنگ واژه فارسی سره