جدول جو
جدول جو

معنی لجونی - جستجوی لغت در جدول جو

لجونی(لَ نی ی)
منسوب به لجون، از بلاد شام. (سمعانی ورق 494)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(لُ جَ)
منسوب به لجین به معنی سیم، سیمین، شیوه ای از خط: و این آلت (یعنی قلم) که یاد کرده بود سه گونه نهاده اند: یکی محرّف تمام و آن خط کز آن قلم آید آن را لجینی خوانند یعنی خط سیمین. (نوروزنامه ص 46)
لغت نامه دهخدا
(لِ ءُ)
لئون مجسمه ساز و حروف ریز و مدال ساز ایتالیائی. مولد آرزو در حدود 1509 و وفات 1590 م
لغت نامه دهخدا
(لِ تُ)
نام جمهوری کوچکی در شمال شرقی اروپا کنار دریای بالتیک، به مساحت 65791 هزار گز مربع و دارای دو ملیون سکنه. کرسی آن ریگا است و مردم آن را لت یا لتونی گویند. لتونی در 1561م. تحت تسلط لهستان و از سال 1621 تحت تسلط سوئد و سپس در سال 1710 زیر سلطۀ روسیه درآمد و در 1917 میلادی استقلال یافت، ولی پس از جنگ جهانی اخیر باز روسیه آنجا را تصرف کرد.
لغت نامه دهخدا
(لَجْ جو)
نام شهری به اردن، میان آن و طبریه بیست میل و به رملۀ شهر فلسطین چهل میل است. بدانجا صخرۀ گردی است در وسط شهر و برآن قبتی است که برخی گمان برند مسجد ابراهیم باشد وزیر قبّه چشمه ای است بسیارآب... (معجم البلدان). ازبلاد شام و مسجد حضرت ابراهیم بدانجاست. (سمعانی)
نام چمنی به درازای شش میل. باطلاقی در زمستان و تابستان. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
شتر سرکش گران رفتار. (مذکر و مؤنث در وی یکسان است). (منتهی الارب). استر گران رو. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
نام موضعی به راه مکه از جانب شام نزدیک تیماء. راعی در گفتۀ خویش آن را لجان خوانده است:
فقلت والحرّه الرّجلاء دونهم
و بطن لجّان امّا اعتادنی ذکری
صلی علی عزّه الرحمن و ابنتها
لیلی و صلی علی جاراتها الاخر.
(معجم البلدان).
، نام موضعی نزدیک برکه میان راه شام به حجاز. (ابن بطوطه)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
سرکش گردیدن ناقه. لجان، گران رفتن ناقه. (منتهی الارب). گران رو شدن شتر. (تاج المصادر)
لغت نامه دهخدا
قلعتی در نواحی مولتان به هندوستان، (ماللهند بیرونی ص 205)
لغت نامه دهخدا
سیمین نکره ای منسوب به لجین سیمین نقره یی، نوعی از خطوط اسلامی: و این آلت (قلم) که یاد کرده بود سه گونه نهاده اند: یکی محرف تمام و آن خط کز آن قلم آید آنرا لجینی خوانند یعنی خط سیمین
فرهنگ لغت هوشیار
وستاری ستهندگی لجاج لجاجت ستهندگی: امیر ماضی (سلطان محمود) چنانکه لجوجی و ضجرت وی بود یک روز گفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لجون
تصویر لجون
سرکشی گرانرفتاری: در ستور
فرهنگ لغت هوشیار
فراغت، آسایش، راحتی، به صورت کنایی به معنای صبوریاجونی
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی جنگلی در حومه کلارستاق چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی