جدول جو
جدول جو

معنی لجلجه - جستجوی لغت در جدول جو

لجلجه
(زَک ک)
در دهان گردانیدن سخن را. (منتهی الارب). شوریده سخن گفتن. (منتخب اللغات). پریشان بودن کلام چنانکه مطلب مفهوم نشود. سخن در دهان گردانیدن چنانکه ظاهر نشود. (منتخب اللغات). من من کردن، خاییدن لقمه را. (منتهی الارب). لقمه در دهان گردانیدن. (منتخب اللغات)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(لَ جَ)
معرب لالکا: وان لبس لالجه لم تکن الاّ مربدّیه. (معجم الادباء چ اروپا ج 1 ص 234)
لغت نامه دهخدا
(لَ جَ)
لجوج. ستیهنده (هاء برای مبالغه است). (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ لَ)
درهم آمیخته، مشتبه، مردود. ناروا. یقال الحق ابلج و الباطل لجلج. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لُ جَ جَ)
مرد ستیهنده. مرد تا دیر پیکارکننده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
لجاجت در فارسی وستاری ستیهیدن، پیکار کردن، شوریدگی تپیدگی از گرسنگی
فرهنگ لغت هوشیار