- لجبازی
- یکدندگی
معنی لجبازی - جستجوی لغت در جدول جو
- لجبازی
- وستاری دشفرمانی خیره سری ای که در ابلهی و خیره سری خر تر از گاو و هرزه تر ز خری (سنائی)
- لجبازی
- ستیزه کاری
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ستهندگی ستیزه کاری، استبداد رای یک دندگی
ستیزه جو، یکدنده
وستار دشفرمان ژکاره
ستیزه کار
Stubborn
teimoso
uparty
упрямый
впертий
koppig
testardo
keras kepala
עַקְשָׁנִי
ดื้อรั้น
ঔদ্ধত্যপূর্ণ
متعصّبٌ
شراکت
ناگزیری ناخواستی منسوب به اجبار. کاری که از روی قهر و ستم انجام گیرد مقابل اختیاری، نظام اجباری. خدمت سربازی که جوانان باید مدت دو سال بدان بپردازند نظام وظیفه
دلباختگی
ناخواسته، به زور