جدول جو
جدول جو

معنی لثات - جستجوی لغت در جدول جو

لثات
(لِ)
جمع واژۀ لثه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
لثات
(لَ)
کام. دهن. (منتهی الارب). لهاه. (بحرالجواهر) ، درختی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
لثات
جمع لثه، آره ها بج ها
تصویری از لثات
تصویر لثات
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لهات
تصویر لهات
زبان کوچک، عضو گوشتی کوچکی به شکل زبان که در بیخ حلق آویزان است، کنج، ملاز، ملازه، کده
کام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لذات
تصویر لذات
لذت ها، ادراک خوشی ها، گوارایی ها، خوشی ها، جمع واژۀ لذت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لغات
تصویر لغات
لغت ها، واژه ها، کلمه ها، زبانها و کلامهای هر قوم که به آن تکلم کنند، جمع واژۀ لغت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لثام
تصویر لثام
دهان بند، پارچه ای که پایین صورت را تا زیر چشم ها می پوشاند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لات
تصویر لات
آدم فقیر و بی چیز، بی سر و پا، ولگرد
لات و لوت: لات
لات و پات: بسیار فقیر و بی چیز، بی سر و پا، ولگرد
فرهنگ فارسی عمید
اشخاصی غیر از خواهر و برادر که در یک زمان با هم متولد شده و در یک مکان زندگی می کردند، همزادان
فرهنگ فارسی عمید
(لِ)
موضعی از دیار مراد است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(لِصْ صا)
جمع واژۀ لصه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَذْ ذا)
جمع واژۀ لذّت. (منتهی الارب) : اگر مواضع حقوق به امساک نامرعی دارد (شخص) به منزلت درویشی باشد از لذّات دنیامحروم. (کلیله و دمنه) آنگاه نفس خویش را میان چهارگاه... مخیر گردانیدم: وفور مال و ذکر سایر و لذّات حال و ثواب باقی. (کلیله و دمنه). عاقل... بداند که خواهش دنیوی و لذّات فانی بجز پشیمانی ثمری ندارد. (کلیله و دمنه). و چون از لذّات دنیا... آرام نمیباشدهر آینه تلخی اندک که شیرینی بسیار ثمرت دهد به از شیرینی اندک کزو تلخی بسیار زاید. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
جمع واژۀ لده، همزاد و همسن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
جمع واژۀ لغت. (منتهی الارب) : فهلویه، لغات آتش پرستان. (دهار)
لغت نامه دهخدا
(لَفْ فا)
جمع واژۀ لفّه. (دهار)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
گول بدخوی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهان بند. (منتهی الارب) :
بدنها همه در دوتویی زره
زنخها همه در دوتایی لثام.
مسعودسعد.
، روی بند. نقاب
لغت نامه دهخدا
(لُ)
ریزه های شکسته از پوست درخت، سائیده، شکسته. کوفته، آمیخته. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لات
تصویر لات
نیست آنکه هیچ ندارد، سخت بی چیز، مردی سخت رذل، فقیر وبی چیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هثات
تصویر هثات
دروغگوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهات
تصویر لهات
زبان کوچک که در بیخ حلق قرار دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لصات
تصویر لصات
جمع لصه، زنان دزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لفات
تصویر لفات
گول بدخوی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع لغه، واژگان جمع لغت. یا علم لغات. لغت شناسی. یا اهل علم لغات. لغت شناسان: ... چنانکه اهل علم لغات آنرا بیان کنند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع لده، همزادان همسالان جمع لده (کسی - بجز برادر و خواهر - که با شخص در یک زمان زاده شده و در یک مسکن بزرگ گردیده و هم شان او باشد همزادان همسنان: و باز جماعتی که خویشتن در محل لدات دارند اگر اندک نخوتی و تمردی اظهار کنند... در تقدیم و تعریک ایشان آن مبالغت رود که عزت و هیبت پادشاهی اقتضاکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لذات
تصویر لذات
جمع لذت
فرهنگ لغت هوشیار
دهان بند، روی بند دهان بند: بدنها همه در دوتویی زره ز نخها همه در دوتایی لثام. (مسعود سعد لغ)، نقاب روی بند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لذات
تصویر لذات
((لَ ذّ))
جمع لذت، خوشی ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لغات
تصویر لغات
((لُ))
جمع لغت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لکات
تصویر لکات
((لَ))
هر چیز پست و زبون
فرهنگ فارسی معین
((لَ))
یکی از چهار صورت ورق های بازی آس است که بر آن صورت زنی منقوش است (نظیر بی بی در بازی های دیگر)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لیات
تصویر لیات
((لِ))
لی آوت، صفحه آرایی (چاپ و نشر)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لثام
تصویر لثام
((لِ))
دهان بند، نقاب، روی بند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لکات
تصویر لکات
ضایع و زبون
فرهنگ فارسی معین
پوست، جلد
فرهنگ واژه مترادف متضاد