جدول جو
جدول جو

معنی لتخان - جستجوی لغت در جدول جو

لتخان
(لَ)
مرد گرسنه. لتحان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
لتخان
گرسنه
تصویری از لتخان
تصویر لتخان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ)
پست. سویق. (بحر الجواهر، یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
جمع واژۀ لخت به معنی اجزاء و پاره ها. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
انو. صاحب کتاب ’قصص فی اللغه العربیه الدارجه’. (معجم المطبوعات ج 2 ص 1587)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
مرد گرسنه. لتخان. (منتهی الارب). جائع
لغت نامه دهخدا
(تِ)
دهی از دهستان اورامان در بخش رزاب شهرستان سنندج است که در پانزده هزارگزی شمال باختر رزاب و سه هزارگزی خاور راه اتومبیل رومریوان به رزاب قرار دارد. کوهستانی و سردسیر است و75 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و لبنیات و توتون است. شغل اهالی زراعت و گله داری است وراه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(لَ نَ / نِ)
پولادخانه. این کلمه محرف پلاتانه است که بمعنی چنار است و نام اسکله و قصبه ای است مرکز قضای آقچه آباد و این قضا در ولایت و سنجاق طرابزون واقع است، قصبۀ نامبرده در 17 هزارگزی غربی طرابزون واقع است و قریب 5000 تن سکنه و یک لنگرگاه مستحکم دارد. قرب قصبه قلعه ای قدیمی دیده میشود که از سنگ سفید بنا شده و بمناسبت همین دژ سفید نام قضا را آقچه آباد گذارده اند. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لتحان
تصویر لتحان
گرسنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دولتخانه
تصویر دولتخانه
خانه دولت و اقبال
فرهنگ لغت هوشیار
عدلیه دادگستری (قاجاریه) توضیح مظفر الدین شاه به درخواست آزادی خواهان دست خطی مبنی بر تاسیس عدالت خانه صادر کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عدالتخانه
تصویر عدالتخانه
((~. نِ))
عدلیه، دادگستری
فرهنگ فارسی معین
دادسرا، دادگاه، دادگستری، محکمه
فرهنگ واژه مترادف متضاد