- لبلبو
- مغز بو داده و شیرین شدۀ هستۀ زردآلو که به عنوان آجیل مصرف می شود
لبو
معنی لبلبو - جستجوی لغت در جدول جو
- لبلبو
- لبو. هرزگی لهو: من کلاهی داشتم از لبلبو گم شد زمن در میان دفتر سلطان سلیمان یافتم. (بنقل آنند لغ) توضیح در جواهر الاسرار آذری در شرح بیت فوق آمده: کلاه لقد خقنا الانسان من احسن تقویم بر سرم بود چون متابعت لهو لغو کردم بتادیب ثم رددناه اسفل سافلین از سرم بیفتاد - چه لبلبو بزبان رومی لهو و لغو را گویند. درمیان دفتر سطلان سلیمان گویند. در میان دفتر سلطان سلیمان یافتم یعنی حضرت نایب مناب - که پیر مرشد است - باز آن کلاه برسرم نهاد یعنی مرا بتوبه و سلوک بمقام اصلی و جوهر حقیقی خود رسانید که او کون جامع است هر جا که دفتری گم شود در خزانه جامعیت معرفت او باز توان یافت
- لبلبو
- لهو، هرزگی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
همسایه دوست دوست خوشرفتار، سر سینه