نیکدلی. (منتهی الارب) ، مهربانی کردن. (دهار). مهربانی کردن بر فرزند، مهربانی کردن و لیسیدن گوسپند بچه را پس از زاییدن، پراکنده شدن، بانگ کردن تکه وقت برجستن بر ماده. (منتهی الارب)
نیکدلی. (منتهی الارب) ، مهربانی کردن. (دهار). مهربانی کردن بر فرزند، مهربانی کردن و لیسیدن گوسپند بچه را پس از زاییدن، پراکنده شدن، بانگ کردن تکه وقت برجستن بر ماده. (منتهی الارب)
هرزه. هرزگی: من کلاهی داشتم از لبلبو گم شد ز من در میان دفتر سلطان سلیمان یافتم. حقیقت معنی بیت فوق از جواهرالاسرار شیخ آذری معلوم شود. (آنندراج). کلاه ’لقد خلقنا الانسان من احسن تقویم’ بر سرم بود چون متابعت لهو و لغو کردم بتأدیب ’ثم ّ رددناه اسفل سافلین’ از سرم بیفتاد چه لبلبو به زبان رومی لهو و لغو را گویند، در میان دفتر سلطان سلیمان یافتم یعنی حضرت نایب مناب که پیر مرشد است باز آن کلاه بر سرم نهاد یعنی مرا به توبه و سلوک به مقام اصلی و جوهر حقیقی خود رسانید که او کون جامع است هر جا که دفتری گم شود در خزانۀ جامعیت معرفت او باز توان یافت. (از شرح اشعه اللمعات جامی صص 341- 342)
هرزه. هرزگی: من کلاهی داشتم از لبلبو گم شد ز من در میان دفتر سلطان سلیمان یافتم. حقیقت معنی بیت فوق از جواهرالاسرار شیخ آذری معلوم شود. (آنندراج). کلاه ’لقد خلقنا الانسان من احسن تقویم’ بر سرم بود چون متابعت لهو و لغو کردم بتأدیب ’ثم ّ رددناه اسفل سافلین’ از سرم بیفتاد چه لبلبو به زبان رومی لهو و لغو را گویند، در میان دفتر سلطان سلیمان یافتم یعنی حضرت نایب مناب که پیر مرشد است باز آن کلاه بر سرم نهاد یعنی مرا به توبه و سلوک به مقام اصلی و جوهر حقیقی خود رسانید که او کون جامع است هر جا که دفتری گم شود در خزانۀ جامعیت معرفت او باز توان یافت. (از شرح اشعه اللمعات جامی صص 341- 342)
لبو. چغندر پخته را گویند که با کشک و سیر (؟) بخورند. (برهان). چغندری که بپزند و در بازارها فروشند و گاهی به کشک و سیر (؟) خورند: چه برد طفل از لبش که بود مست لبلبو. مولوی. - امثال: مگر پشت شمس العماره لبلبو گفته ام ؟
لبو. چغندر پخته را گویند که با کشک و سیر (؟) بخورند. (برهان). چغندری که بپزند و در بازارها فروشند و گاهی به کشک و سیر (؟) خورند: چه برد طفل از لبش که بود مست لبلبو. مولوی. - امثال: مگر پشت شمس العماره لبلبو گفته ام ؟
دختر عبدالرحمن بن جعفر، زوجه علی بن ابیطالب. این زن را علی علیه السلام طلاق داد و علی بن عبدالله بن عباس به زنی کرد. (عقدالفرید ج 5 ص 382) دختر عبدالله بن جعفر بن ابیطالب. وی نخست زوجه عبدالملک بود بعد مطلقه شد و علی بن عبدالله بن عباس وی را تزویج کرد. (حبیب السیر ج 1 ص 262) دختر رشید خلیفه. مادر وی شجی نام داشت. (عقدالفرید ج 5 ص 396) نام دختر موسی بن جعفر (ع). (حبیب السیر ج 1 ص 225) دختر علی بن ابیطالب (ع) و مادر وی کنیزک است صاحب مجمل التواریخ و القصص گوید: مادر ابوعبدالملک مروان بن محمد بن مروان بن الحکم بود. ام ّ ولد (کنیز) کردیه نام و لبابه گویند. (مجمل التواریخ ص 321)
دختر عبدالرحمن بن جعفر، زوجه علی بن ابیطالب. این زن را علی علیه السلام طلاق داد و علی بن عبدالله بن عباس به زنی کرد. (عقدالفرید ج 5 ص 382) دختر عبدالله بن جعفر بن ابیطالب. وی نخست زوجه عبدالملک بود بعد مطلقه شد و علی بن عبدالله بن عباس وی را تزویج کرد. (حبیب السیر ج 1 ص 262) دختر رشید خلیفه. مادر وی شجی نام داشت. (عقدالفرید ج 5 ص 396) نام دختر موسی بن جعفر (ع). (حبیب السیر ج 1 ص 225) دختر علی بن ابیطالب (ع) و مادر وی کنیزک است صاحب مجمل التواریخ و القصص گوید: مادر ابوعبدالملک مروان بن محمد بن مروان بن الحکم بود. ام ّ ولد (کنیز) کردیه نام و لبابه گویند. (مجمل التواریخ ص 321)
نام قصبه ای به ناحیتی از اندلس، واقع در غربی قرطبه و شرقی اکشونیهو میان آن تا قرطبه از راه اشبیلیه چهل و چهار فرسخ است و آن ناحیتی بری و بحری است دارای ثمر و زرع و شجر بسیار و زمین آن را بر دیگر زمینها مزیتی است و آن را شهرها باشد. و لبله را لبله الحمراء خوانند و از آنجا جنطیانا که از عقاقیر داروئیان و عطاران است آرند. (معجم البلدان).
نام قصبه ای به ناحیتی از اندلس، واقع در غربی قرطبه و شرقی اکشونیهو میان آن تا قرطبه از راه اشبیلیه چهل و چهار فرسخ است و آن ناحیتی بری و بحری است دارای ثمر و زرع و شجر بسیار و زمین آن را بر دیگر زمینها مزیتی است و آن را شهرها باشد. و لبله را لبله الحمراء خوانند و از آنجا جنطیانا که از عقاقیر داروئیان و عطاران است آرند. (معجم البلدان).
لبو. هرزگی لهو: من کلاهی داشتم از لبلبو گم شد زمن در میان دفتر سلطان سلیمان یافتم. (بنقل آنند لغ) توضیح در جواهر الاسرار آذری در شرح بیت فوق آمده: کلاه لقد خقنا الانسان من احسن تقویم بر سرم بود چون متابعت لهو لغو کردم بتادیب ثم رددناه اسفل سافلین از سرم بیفتاد - چه لبلبو بزبان رومی لهو و لغو را گویند. درمیان دفتر سطلان سلیمان گویند. در میان دفتر سلطان سلیمان یافتم یعنی حضرت نایب مناب - که پیر مرشد است - باز آن کلاه برسرم نهاد یعنی مرا بتوبه و سلوک بمقام اصلی و جوهر حقیقی خود رسانید که او کون جامع است هر جا که دفتری گم شود در خزانه جامعیت معرفت او باز توان یافت
لبو. هرزگی لهو: من کلاهی داشتم از لبلبو گم شد زمن در میان دفتر سلطان سلیمان یافتم. (بنقل آنند لغ) توضیح در جواهر الاسرار آذری در شرح بیت فوق آمده: کلاه لقد خقنا الانسان من احسن تقویم بر سرم بود چون متابعت لهو لغو کردم بتادیب ثم رددناه اسفل سافلین از سرم بیفتاد - چه لبلبو بزبان رومی لهو و لغو را گویند. درمیان دفتر سطلان سلیمان گویند. در میان دفتر سلطان سلیمان یافتم یعنی حضرت نایب مناب - که پیر مرشد است - باز آن کلاه برسرم نهاد یعنی مرا بتوبه و سلوک بمقام اصلی و جوهر حقیقی خود رسانید که او کون جامع است هر جا که دفتری گم شود در خزانه جامعیت معرفت او باز توان یافت