جدول جو
جدول جو

معنی لبان - جستجوی لغت در جدول جو

لبان
شیر مکیدن، شیر نوشیدن
تصویری از لبان
تصویر لبان
فرهنگ فارسی عمید
لبان
صنوبر، کندر
تصویری از لبان
تصویر لبان
فرهنگ فارسی عمید
لبان
(لَ)
دهی از دهستان کاغه، بخش دورود، شهرستان بروجرد، واقع در 15 هزارگزی شمال دورود، کنار راه مالرو تندرو به دوخواهران. دارای 418 تن سکنه. محصول آنجا غلات و تریاک، شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است و از دو محل بنام بالا و پایین تشکیل شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
لبان
(لَ)
سینه. میانۀ سینه. مابین دو پستان. سینۀ ستور شکافته سم بخصوص. (منتهی الارب). فروتر از سینه و جایگاه بربند اسب. (مهذب الاسماء). فروتر سینه. (بحر الجواهر) ، شیر زن
لغت نامه دهخدا
لبان
(لَبْ با)
الشیخ لبان، محمد بن محمداللبان الاسکندری الشافعی، صاحب باقه الریحان فیما یتعلق بلیله النصف من الشعبان، که ’فضائل لیله النصف من شعبان لابی الحسن البکری’ را به دنبال آن آورده است. (معجم المطبوعات ج 2)
ابن باشهری الجیلی پدر ابوالحسن کوشیار. (تتمۀ صوان الحکمه ص 83)
لغت نامه دهخدا
لبان
(لَبْ با)
شیرفروش، خشت زن. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
لبان
(لُ)
از یونانی لیبانوس و لاتینی الیبانوس. کندر که صمغی است. (منتهی الارب). کندر. (اختیارات بدیعی). کندر و آن نوعی از علک است. علک. (دهار). معرب از لیبانوس یونانی و آن کندر است. (فهرست مخزن الادویه). کندر دریایی. (برهان قاطع در کلمه خردۀ کندر). صمغی است که آن را کندر میگویند و درخت آن مانند درخت پسته میباشد و گل و میوه و بار و تخم ندارد. (برهان). ابن بطوطه درخت لبان را در مل جاوه دیده است و گوید درخت لبان خرد است به اندازۀ بالای آدمی و گاهی کوتاه تر، شاخهای آن چون شاخ حرشف (انگنار) با برگهای کوچک و تنک و لبان صمغی باشد بر شاخهای این درخت. ابوریحان در صیدنه گوید: کندر است، بعضی از خواص او اینجا بیان کنیم: پوست او آنچه سطبر بود خوب باشد و خوشبوی بود و کهنه نباشد و او را پوست درخت مارد نیامیخته باشند نیکوتر بود و علامت آنکه خالص بود آن است که چون سوخته شود بوی او خوش باشد. دخان او را سادا گویند و گفته اند درخت او به درخت پسته مشابه بود و او را تخم و میوه نباشد و طریق تحصیل لبان آن است که پوست از درخت باز کنند و بر چوب او زخمهااز تیر و کارد کنند تا لبان از او مترشح شود بامدادآنچه جمع شده باشد بردارند. طایفه ای که در زمین شحرباشند گویند که درخت او به درخت خار مشابهت دارد و برگهای او را طول زیاده از عرض بود و از ساحل دور است و بر کوهها باشد چون فصل تابستان هوای آن موضع رطب شود از زیر آن درختان آبی بیرون آید و بر آن کوهها حوضها باشد از آن آب پر شود و آن آب سرد نباشد تا هوای آن موضع از تری به خشکی مبدل شود پس اهل آن موضع آن آب را بخورند کندر از آن درختان حاصل کنند و هر گاه کندر ببندد و خشک سازند. اوریباسیوس گوید لبان: او را به یونانی لیبانوس گویند و به ترکی کوچی. (ترجمه صیدنۀ ابوریحان). صمغ شاه صینی است و برگ صینی تنبول است. (دمشقی) : و لبان از آنجا (از شهر شحر، به عربستان) برند به همه جهان. (حدود العالم). لبان جاوی. (دمشقی). بستک. بستج. حصی لبان الجاوی. حسن لبه. (مخزن الادویه)، صنوبر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
لبان
(لُ)
جمع واژۀ لبانه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
لبان
(لِ)
جمع واژۀ لبون. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
لبان
نام قومی از خلخیان است که در کرمین کث نشینند. (حدود العالم). صاحب مجمل التواریخ گوید: پادشاه لبان را قتکین لبان گویند. (مجمل التواریخ ص 421)
لغت نامه دهخدا
لبان
سینه میان پستان، شیر خوارگی عبری تازی گشته بناست (کندر) بنا هست کوهی، ناژو (صنوبر) کندر. یا لبالب ذکر. کندر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دلبان
تصویر دلبان
(دخترانه)
محافظ و نگهدارنده دل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خلبان
تصویر خلبان
هدایت کنندۀ هواپیما یا بالگرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلبان
تصویر بلبان
بالابان، نوعی ساز بادی آذربایجانی به شکل نی، از جنس چوب، دارای هشت سوراخ در یک طرف و یک سوراخ در طرف دیگر و زبانه ای که به وسیلۀ آن کوک می شود. دامنۀ صوت آن به اندازۀ سورنای است
فرهنگ فارسی عمید
(؟ نَ)
اسم مغربی فرفیون است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(لُ نَ)
دختر ریطه بن علی. وی از زنان زیباروی بود و محمد بن هارون الرشید او را به زنی کرد و هم به دست او کشته شد. (عقدالفرید ج 3 ص 225)
لغت نامه دهخدا
(لُ نَ)
حاجت و نیازدر امور و معضل و معالی. ج، لبان (منتهی الارب) ، لبانات. (مهذب الاسماء). الحاجه او من غیر فاقه بل من همه. یقال ’قضیت لبانتی’، ای حاجتی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خلبان
تصویر خلبان
آنکه هواپیما را هدایت کند هوا نورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صلبان
تصویر صلبان
جمع صلیب، دارها چلیپاها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلبان
تصویر بلبان
روسی سه چنگ ، قسمتی ساز که بالبها آنرا نوازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از البان
تصویر البان
جمع لبن، شیری ها: آن چه از شیر ساخته و پدید آید
فرهنگ لغت هوشیار
ملک بر چاف از چاش ها (غلات) خلر گیاهی است شبیه بکرسنه و آنرا در بعض نقاط مانند باقلای تر پزند و با نمک خورند و گاهی هم آرد کنند و از آن نان پزند و تازه آنرا نیز ناپخته خورند خلر
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته لبانه دیو سپید سینه پچ سینه بیخ از گیاهان آرزو نیاز درختچه ایست از تیره فرفیون که مخصوص نواحی کم ارتفاع و پست جنگل میباشد. این گیاه در سراسر نواحی معتدل و گرم کره زمین میروید. عصاره انساج این گیاه در پزشکی بعنوان مدر تجویز میشود و همچنین برای پانسمان جراحتها و زخمها بکار میرود دیو سفید سینه بیخ سینه پچ لاغیه لاعیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلبان
تصویر خلبان
آویاتور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خلبان
تصویر خلبان
Aviator
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خلبان
تصویر خلبان
aviateur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خلبان
تصویر خلبان
авиатор
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خلبان
تصویر خلبان
Flieger
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خلبان
تصویر خلبان
авіатор
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خلبان
تصویر خلبان
lotnik
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خلبان
تصویر خلبان
飞行员
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خلبان
تصویر خلبان
aviador
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خلبان
تصویر خلبان
aviatore
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خلبان
تصویر خلبان
aviador
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خلبان
تصویر خلبان
vlieger
دیکشنری فارسی به هلندی