- لبان
- شیر مکیدن، شیر نوشیدن
معنی لبان - جستجوی لغت در جدول جو
- لبان
- سینه میان پستان، شیر خوارگی عبری تازی گشته بناست (کندر) بنا هست کوهی، ناژو (صنوبر) کندر. یا لبالب ذکر. کندر
- لبان
- صنوبر، کندر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پارسی تازی گشته لبانه دیو سپید سینه پچ سینه بیخ از گیاهان آرزو نیاز درختچه ایست از تیره فرفیون که مخصوص نواحی کم ارتفاع و پست جنگل میباشد. این گیاه در سراسر نواحی معتدل و گرم کره زمین میروید. عصاره انساج این گیاه در پزشکی بعنوان مدر تجویز میشود و همچنین برای پانسمان جراحتها و زخمها بکار میرود دیو سفید سینه بیخ سینه پچ لاغیه لاعیه
آویاتور
روسی سه چنگ ، قسمتی ساز که بالبها آنرا نوازند
ملک بر چاف از چاش ها (غلات) خلر گیاهی است شبیه بکرسنه و آنرا در بعض نقاط مانند باقلای تر پزند و با نمک خورند و گاهی هم آرد کنند و از آن نان پزند و تازه آنرا نیز ناپخته خورند خلر
جمع لبن، شیری ها: آن چه از شیر ساخته و پدید آید
آنکه هواپیما را هدایت کند هوا نورد
جمع صلیب، دارها چلیپاها
هدایت کنندۀ هواپیما یا بالگرد
بالابان، نوعی ساز بادی آذربایجانی به شکل نی، از جنس چوب، دارای هشت سوراخ در یک طرف و یک سوراخ در طرف دیگر و زبانه ای که به وسیلۀ آن کوک می شود. دامنۀ صوت آن به اندازۀ سورنای است
Aviator
авиатор
Flieger
авіатор
lotnik
aviador
aviatore
aviador
aviateur
vlieger
นักบิน
penerbang
طيّارٌ
पायलट
rubani
বিমানচালক
ہوا باز