جدول جو
جدول جو

معنی لاینفصل - جستجوی لغت در جدول جو

لاینفصل
(یَ فَ صِ)
مرکّب از: لا + ینفصل، جدانشدنی. انفصال ناپذیر. جدائی ناپذیر. نابریدنی: عضو لاینفصل
لغت نامه دهخدا
لاینفصل
جدا نمی شود، آنکه منفجر ناپذیر نابریدنی
تصویری از لاینفصل
تصویر لاینفصل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لاینحل
تصویر لاینحل
حل نشدنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاینفع
تصویر لاینفع
بی نفع، بی سود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاینفک
تصویر لاینفک
جدانشدنی، ناگشودنی، جدایی ناپذیر، چاره ناپذیر
فرهنگ فارسی عمید
(یَ حَل ل)
مرکّب از: لا + ینحل، حل ناشدنی. گشوده ناشدنی. که نگشاید، چون مسئلتی غامض.
- عقدۀ لاینحل، گره ناگشودنی.
- معمای لاینحل، معمای حل ناشدنی و ناگشودنی
لغت نامه دهخدا
(یَ فَ)
مرکّب از: لا + ینفع، آنچه نفع نکند. بی سود. که سود ندارد
لغت نامه دهخدا
(یَ فَک ک)
مرکّب از: لا + ینفک، جدانشدنی. ممتنعالانفکاک. جدائی ناپذیر. لازم. لازم غیرمفارق: و دانایان و حکما و مورخان حضرت اعلی را جزو لاینفک اند. (رشیدی)،
- عضو لاینفک، عضو جدانشدنی. جزء لاینفک، جزء جدائی ناپذیر. عضو لاینفک چیزی بودن: لازم غیرمفارق آن بودن
لغت نامه دهخدا
(یَ فَ جِ)
مرکّب از: لا + ینفجر، که منفجر نشود
لغت نامه دهخدا
(یَ عَ زِ)
مرکّب از: لا + ینعزل، معزول ناشونده. که از عمل پیاده نشود. (وکیل...) وکیلی که هیچگاه او را از شغل وکالت به یکسو نتوان کردن
لغت نامه دهخدا
گشوده نمی شود حل نمیگردد، ناگشودنی چاره ناپذیر. یا مساله لاینحل. مساله ناگشودنی. گشوده ناشدنی، حل ناشدنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاینفک
تصویر لاینفک
جدا نمی شود، جدا نشدنی جدایی ناپذیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاینفع
تصویر لاینفع
سود نمی رساند، بی سود
فرهنگ لغت هوشیار
منعزل نمیشود، معزول ناشونده، وکیلی که هیچ گاه او را از شغل وکالت بر کنار نتوان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاینفجر
تصویر لاینفجر
منفجر نمیشود، آنکه منفجر نشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لا ینفصل
تصویر لا ینفصل
نا بریدنی نا گسستنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاینفک
تصویر لاینفک
((یَ فَ کّ))
جدانشدنی، جدایی ناپذیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاینحل
تصویر لاینحل
((یَ حَ))
حل ناشودنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاینحل
تصویر لاینحل
ناگشودنی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لاینفک
تصویر لاینفک
جدا نشدنی
فرهنگ واژه فارسی سره
حل نشدنی، ناگشودنی
متضاد: قابل حل
فرهنگ واژه مترادف متضاد