جدول جو
جدول جو

معنی لاَّلی - جستجوی لغت در جدول جو

لاَّلی
(لَ)
جمع واژۀ لؤلؤ. (منتهی الارب) :
آورد لاّلی به جوال و بعبایه
از ساحل دریا چو حمالان به کتف سار.
منوچهری.
گهی لاّلی پاشد همی ّ و گه کافور
گهی حواصل پوشد همی و گه سنجاب.
مسعودسعد.
بر گل سرخ از نم اوفتاده لاّلی
همچو عرق بر عذار شاهد غضبان.
سعدی.
نظم مدیح او نه به اندازۀ من است
لیکن رواست نظم لاّلی به ریسمان.
سعدی.
و چهار اسب با زین و لگام از طلا و مکلّل به جواهر و لاّلی و چهار شمشیر با کمر زرین کیخسرو به بیژن بخشید. (تاریخ قم ص 80)
لغت نامه دهخدا
لاَّلی
(لَ)
از شعرا و قضات عثمانی در قرن دهم هجری از سنجاق ساروخان. وی از محضر درس کمال پاشازادۀ مشهور استفاده کرده است. این مقطع او راست:
خیال خرده فکرایت وصف دنداننده دلدارک
لاّلی تا که نظمک او له در و گوهر مکنون.
(قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(لَ مَ)
رجوع شود به لئامت
لغت نامه دهخدا
(لَ)
مؤنث لأی ̍ (ل آ) . (منتهی الارب). رجوع به لأی ̍ (ل آ) شود
لغت نامه دهخدا
گنگی، بی زبانی، گفتن نتوانستن، بکم، بکامه
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان بخش قلعه زراس شهرستان اهوازواقع در 44 هزارگزی شمال قلعۀ زراس دارای 220 تن سکنۀ شیعه فارسی زبان، محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت و راه مالرو است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
موضعی به مغرب اصفهان
لغت نامه دهخدا
اسمش میرخرد برادر میرکلان سبزواری است، فاضل خوش طبعی بوده و این دو شعر از او است:
به این شادم که باشد یار سرگرم جفای من
که یادی میدهد از اعتمادش بر وفای من،
او در حجاب از من و من منفعل از او
در حیرتم که چون طلبم کام دل از او،
(آتشکدۀ آذر ص 81)
حسن بیگ، از شعرای ایران و از مردم همدان، وفات به سال 1002 هجری قمری این بیت او راست:
مرا ز بستر هجران سر جدائی نیست
بجز خیال تو با غیر آشنائی نیست،
(قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(لالْ لی)
تماس آرتور دو. بارن دوتلندال. فرمانفرمای فرانسه در هند. مولد رمانس (درم) (1766- 1702)
لغت نامه دهخدا
(سِ کِ لَ)
دندان معشوق. (رشیدی). کنایه از عقد دندان محبوبان، عقد مروارید. (برهان). رجوع به سلک شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از لاپیلی
تصویر لاپیلی
فرانسوی سنگچه
فرهنگ لغت هوشیار
لال بودن گنگی بی زبانی، جمع لولو مرواریدها: چنانکه در کتاب محکم و کلام قدیم لالی این سه اسم متعالی را در یک سلک نظم قرار داده است... گنگی، بی زبانی، گفتن نتوانستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لالی
تصویر لالی
((لَ لِ))
جمع لؤلؤ، مرواریدها
فرهنگ فارسی معین
ماهی تابه
فرهنگ گویش مازندرانی