گفتار بیهوده و گزاف، دعوی زیاده از حد، خودستایی لاف زدن: خودستایی کردن، دعوی زیاده از حد کردن، برای مثال دوست مشمار آنکه در نعمت زند / لاف یاری و برادرخواندگی (سعدی - ۷۱)
گفتار بیهوده و گزاف، دعوی زیاده از حد، خودستایی لاف زدن: خودستایی کردن، دعوی زیاده از حد کردن، برای مِثال دوست مشمار آنکه در نعمت زند / لافِ یاری و برادرخواندگی (سعدی - ۷۱)
پایتخت کشور هلند. شهری نزدیک دریای شمال دارای 435 هزار سکنه. و دیوان داوری بین المللی بدانجاست. و این دیوان در روز سه شنبه سی و یکم تیرماه 1331 هجری شمسی با همه تشبثات انگلیس رأی به عدم صلاحیت خود (در امر ملی شدن نفت ایران) داد یعنی دخالت دولت انگلیس را در این مورد رد کرد
پایتخت کشور هلند. شهری نزدیک دریای شمال دارای 435 هزار سکنه. و دیوان داوری بین المللی بدانجاست. و این دیوان در روز سه شنبه سی و یکم تیرماه 1331 هجری شمسی با همه تشبثات انگلیس رأی به عدم صلاحیت خود (در امر ملی شدن نفت ایران) داد یعنی دخالت دولت انگلیس را در این مورد رد کرد
ابن قریظ. از معاصرین ابومسلم خراسانی و عیسی بن معقل و دامادسلمه بن کثیر خزاعی. (انساب سمعانی). صاحب مجمل التواریخ گوید: هنگامی که عیسی بن معقل را خالد امیرالعراقین به کوفه بازداشت از بهر باقی خراج و بومسلم آنجا رفت. داعیان از نقباء محمد بن علی الامام چون سلیمان بن کثیر و لاهزبن قریظ و قحطبه بن شیب با چند خراسانی به پرسیدن عیسی رفتند. (مجمل التواریخ و القصص ص 316)
ابن قریظ. از معاصرین ابومسلم خراسانی و عیسی بن معقل و دامادسلمه بن کثیر خزاعی. (انساب سمعانی). صاحب مجمل التواریخ گوید: هنگامی که عیسی بن معقل را خالد امیرالعراقین به کوفه بازداشت از بهر باقی خراج و بومسلم آنجا رفت. داعیان از نقباء محمد بن علی الامام چون سلیمان بن کثیر و لاهزبن قریظ و قحطبه بن شیب با چند خراسانی به پرسیدن عیسی رفتند. (مجمل التواریخ و القصص ص 316)
کوه و پشته ای که راه را تنگ و دشوار کند. (منتهی الارب). کوه بلند که در میان دو کوه بود چنانکه راه بسته بود. (مهذب الاسماء) ، دائرهاللاهز، دائرۀ تندی زیر بناگوش اسب و آن منحوس است. (منتهی الارب)
کوه و پشته ای که راه را تنگ و دشوار کند. (منتهی الارب). کوه بلند که در میان دو کوه بود چنانکه راه بسته بود. (مهذب الاسماء) ، دائرهاللاهز، دائرۀ تندی زیر بناگوش اسب و آن منحوس است. (منتهی الارب)
به معنی اللهم است، یعنی ای بار خدا. قوله:لاهم ّ لا ادری و انت الداری، یرید اللهم، ای بار خدای، و المیم المشدّده فیه عوض من یاء النداء لان معناه یا اﷲ. هذا عندالبصریین و قال الکوفیون اصله اﷲ امنا ای اقصدنا بخیر بحذف منه ضمیرالمتکلم و هو نا لوجودالقرینه وهی سیاق الکلام ثم حذف یاء لطول الکلام ثّم حذفت الالف من ام ّ للوصل فصارت اللهم. (منتهی الارب)
به معنی اللهم است، یعنی ای بار خدا. قوله:لاهم ّ لا ادری و انت الداری، یرید اللهم، ای بار خدای، و المیم المشدّده فیه عوض من یاء النداء لان معناه یا اﷲ. هذا عندالبصریین و قال الکوفیون اصله اﷲ امنا ای اقصدنا بخیر بحذف منه ضمیرالمتکلم و هو نا لوجودالقرینه وهی سیاق الکلام ثم حذف یاء لطول الکلام ثّم حذفت الالف من اُم ّ للوصل فصارت اللهم. (منتهی الارب)
نام ناحیتی به کلارستاق، (مازندران و استراباد رابینو ص 108 بخش انگلیسی)، دهی از دهستان کلاردشت، شهرستان نوشهر، واقع در دو هزارگزی خاوری حسن کیف، کنار راه حسن کیف به مرزن آباد، کوهستانی، سردسیر، دارای 1140 تن سکنه (عده کمی از ایل خواجو هستند)، آب آن از چشمه و نهر منشعب از سرداب رود، محصول آن غلات و ارزن و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری و تهیۀ زغال چوب، صنایع دستی زنان بافتن قالی و جاجیم و شال است، و دبستانی بدانجا باشد، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
نام ناحیتی به کلارستاق، (مازندران و استراباد رابینو ص 108 بخش انگلیسی)، دهی از دهستان کلاردشت، شهرستان نوشهر، واقع در دو هزارگزی خاوری حسن کیف، کنار راه حسن کیف به مرزن آباد، کوهستانی، سردسیر، دارای 1140 تن سکنه (عده کمی از ایل خواجو هستند)، آب آن از چشمه و نهر منشعب از سرداب رود، محصول آن غلات و ارزن و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری و تهیۀ زغال چوب، صنایع دستی زنان بافتن قالی و جاجیم و شال است، و دبستانی بدانجا باشد، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
غافل شونده، (منتخب اللغات)، لاعب، بازی کننده، بازیگر، (دهار) : لاهی الهی را درک نتواند کرد، (از کشف المحجوب)، موحد الهی بود نه لاهی، (از کشف المحجوب)، پرهیز کن از لهو از آنکه هرگز سرمایه نکرده ست هیچ لاهی، ناصرخسرو، کی کند جلوه عز اللهی قدس لاهوت بر دل لاهی، جوینی
غافل شونده، (منتخب اللغات)، لاعب، بازی کننده، بازیگر، (دهار) : لاهی الهی را درک نتواند کرد، (از کشف المحجوب)، موحد الهی بود نه لاهی، (از کشف المحجوب)، پرهیز کن از لهو از آنکه هرگز سرمایه نکرده ست هیچ لاهی، ناصرخسرو، کی کند جلوه عِز اللهی قدس لاهوت بر دل لاهی، جوینی
سخت تشنه. (منتهی الارب) ، تشنه یا آنکه او را در وقت جان دادن تشنگی غالب باشد، هلاک شونده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، رجل ساهف الوجه، گونۀ برگردیده روی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
سخت تشنه. (منتهی الارب) ، تشنه یا آنکه او را در وقت جان دادن تشنگی غالب باشد، هلاک شونده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، رجل ساهف الوجه، گونۀ برگردیده روی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
دریغخوارتر. غم و حسرت خورنده تر. - امثال: الهف من ابن السوء، دریغخوارتر از پسر شرور، زیرا وی از پدر و مادر خود در حال حیات آنان اطاعت نمیکند و آنگاه که مردند غم میخورد. (از مجمع الامثال میدانی). الهف من ابی غبشان، غمخوارتر از ابوغبشان، بجای الهف، احمق نیز آمده. رجوع به مجمع الامثال میدانی ذیل احمق و الهف شود. الهف من قالب الصخره، غمخوارتر از ’قالب الصخره’ (نام کسی) ، بجای الهف اطمع نیز آمده است. رجوع به مجمع الامثال میدانی ذیل اطمع و الهف شود. الهف من قضیب، غمخوارتر از قضیب (نام کسی). رجوع به مجمع الامثال شود. الهف من مغرق الدر، غمخورنده تر از مغرق الدر. مردی از تمیم در خواب چنان دید که در دریا یک عدل مروارید یافته و آنرا غرق کرده است. از خواب بیدار شد و از غم بسیار مرد. (از مجمع الامثال میدانی)
دریغخوارتر. غم و حسرت خورنده تر. - امثال: الهف من ابن السوء، دریغخوارتر از پسر شرور، زیرا وی از پدر و مادر خود در حال حیات آنان اطاعت نمیکند و آنگاه که مردند غم میخورد. (از مجمع الامثال میدانی). الهف من ابی غبشان، غمخوارتر از ابوغبشان، بجای الهف، احمق نیز آمده. رجوع به مجمع الامثال میدانی ذیل احمق و الهف شود. الهف من قالب الصخره، غمخوارتر از ’قالب الصخره’ (نام کسی) ، بجای الهف اطمع نیز آمده است. رجوع به مجمع الامثال میدانی ذیل اطمع و الهف شود. الهف من قضیب، غمخوارتر از قضیب (نام کسی). رجوع به مجمع الامثال شود. الهف من مغرق الدر، غمخورنده تر از مغرق الدر. مردی از تمیم در خواب چنان دید که در دریا یک عدل مروارید یافته و آنرا غرق کرده است. از خواب بیدار شد و از غم بسیار مرد. (از مجمع الامثال میدانی)